سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2713720

  بازدید امروز : 26

  بازدید دیروز : 123

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
رسول خدا فرمود : «نزد خداوند، هیچ چیز دشمن تر از خانه ای که بر اثرطلاق ویران شود، نیست» . سپس امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند ـ عزّوجلّ ـ، به سبب دشمنی ای که با جدایی داشت، درباره طلاق تأکید ورزید و سخن را در آن باب، بارها بازگفت. [صفوان بن مهران ـ از امام صادق علیه السلام نقل می کند ـ]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: پنج شنبه 88/8/28::: ساعت 11:18 صبح

چه رابطه ای بین لذات جنسی و عرفان وجود دارد. از برخی شعرهای عرفا معلوم می شود آنها در عالم سلوک و مستی روابطی شبیه روابط جنسی و معاشقه با یک معشوق دلربا برقرار می کردند و یا حتی خودشان زن می شدند. به همین دلیل برخی آنان را منحرف و همجنسباز می نامیدند. نمونه های بسیار بارز آن در شعرهای عطار و مولوی پیداست. می خواستم نظر کارشناسان شما را بپرسم. البته قصد داشتم 20 سال دیگر این سوال را بپرسم گفتم شاید تا آن موقع زنده نباشم یا خودم عارف شده باشم.

در پاسخ به چند مطلب توجه کنید :
1- میان عرفان حقیقی و راستین با لذت جنسی نامشروع نه تنها هیچ رابطه ای وجود ندارد بلکه این دو با یگدیگر تقابل و تضاد دارند .
2- لذت جنسی گرایش مادی و حیوانی است که هر چند اصل وجودش ضرورت دارد ولی انسان را به سمت و سوی دنیا و عالم ماده کشانده و او را از عالم تجرد و ملکوت که عرصه معرفت و قلمرو عرفان و عشق حقیقی است دور می سازد .
3- اشعار شاعران معرفتی مانند حافظ و مولوی دارای ایهام است و در واقع محدودیت و نا رسایی و اشتراک لفظی الفاظی که بیانگر مقصود واقعی آنها است چنین توهمی را ایجاد می کند که آنها اهل شهوترانی و هم جنس بازی و شراب خواری و مانند آن هستند در حالی که همه اهل معرفت اذعان دارند که معرفت حقیقی تنها با اطاعت از خداوند و بندگی خالصانه و دوری از گناهان و شهوات و هوس ها حاصل می شود و بدون آن معرفت توهم و خیال است و واقعیتی ندارد .
3- در مورد معرفت و عشق به توضیحات ذیل توجه نمایید :
عشق بر دو گونه است مجازی و حقیقی
الف) عشق مجازی: در این گونه عشق‏،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود.
عشق مجازی خود دو گونه است:(دقت شود)
1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد.
2-عشق پاک: در این عشق اگر چه نظر عاشق به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.
ب ) عشق حقیقى و الهى:
عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمال‏جو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بى‏نیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مى‏طلبند (احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279)
عشق مجازى خود عشق اصلى و اصیلی نیست و از روى تسامح به آن عشق اطلاق مى‏شود. پیروان عرفان، جهان هستى را (از جمله انسان را) مظهر و نشان حضرت حق دانسته، و عشق به مظاهر خداوند سبحان را عشق مجازى در طول عشق به ذات پروردگار مى‏دانند. به قول سعدى:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
برای عارف و اهل دل عشق مجازى همچون پل و نردبان به عالم عشق حقیقى است. از آن جا که تمام عوالم هستى و موجودات آن، حضرت حق را نشان مى‏دهند، امورى مجازى به شمار مى‏روند. به همین جهت عشق به آیات الهى، عشقى مجازى قلمداد مى‏شود. اما غیر عارف به خصوص افراد معمولی در عشق زمینی می مانند و نمی توانند آن را وسیله رسیدن به عشق حقیقی قرار دهند.
قابل توضیح اینکه تمام زیبایی های موجود در هستی چه انسانی و چه نباتی و حیوانی ظهور زیبایی ذات الهی است و هیچ موجودی از خویش جمال و زیبایی ندارد، بنابراین کسی که عاشق جمال انسانی می شود، نیز درحقیقت عاشق خداوند شده است، ولی از طریق ظهورات انسانی او.
این عشق نیز عشق به خداوند است با این تفاوت که مرتبه آن پایین تر از کسی است که از مظاهر عبور کرده و عارف به زیبایی و جمال ذات الهی است و به سرچشمه زیبایی ها عشق می ورزد و اهل عرفان و عشق حقیقی حق تعالی است.
ناگفته نماند که جمال خداوند جز از طریق مظاهر او شناختنی نیست، ولی فرق است میان کسی که با دیدن مخلوقات و مظاهر زیبای هستی، غرق در جنبه های مظهری آنها می شود، نمی تواند از آن عبور کند و اسیر آن می شود، و کسی که در اثر عرفان ذات هستی، قدرت عبور از چهره های ظاهری و دیدن جمال حق تعالی از پی هر چهره ای را دارد و در اثر شناخت و اعتقاد توحیدی، توجه کامل او به خداوند است و هر زیبایی را اثر جمال حق می داند و دائم بنده واسیر حق تعالی است.
اهل حیات طبیعی و دنیا اهل احساس و ظاهراند و عشقشان نیز احساسی و ظاهری است و چون حیات عقلانی و عرفانی را در خویش احیا نکرده اند، توان عبور از این عشق و راهیابی به عشق حقیقی را ندارند، اما اهل دل و عرفان چون از حیات طبیعی و سپس از حیات عقلانی عبور کرده اند و به وادی عشق و عرفان درآمده اند، آنچنان قدرتی یافته اند که توان تبدیل هر عشقی را به عشق محبوب عالم دارند، برای آنها که به توحید راه یافته اند، عشق نیز وحدت می یابد و هر عشقی به عشق خداوند باز می گردد.
عشق مجازى باید به عشق حقیقى بر گردد تا ارزش پیدا کند و عاشق از رهگذر کمالات محسوس به کمال مطلق رهنمون گردد. و اگر در همان متوقف گردد جز انحراف هیچ نخواهد بودو سد راه کمال آدمی می گردد. زیرا عشق ما بر معشوق راستین متمرکز است و به هر آن چه که از اوست و بوى او را مى‏دهد و نشانه اوست عشق مى‏ورزیم. ازاین‏رو توقف در این عشق هر چند بهتر از نداشتن عشق است، ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.
هر عشق و محبتى که از این دو مقوله خارج باشد عشق نیست بلکه شهوت و غریزه زیستی است در واقع آفتى است که به رنگ عشق درآمده و زایل شدنى است. به طورى که در برهه‏اى از عمر انسان(عشق کاذب شهوانى بیشتر در سنین جوانى رخ داده و گاهى همچون آتشفشان، جلوه می کند که بایستى از آن به خاطر اثرات مخرب و ویرانگرش پرهیز نمود ) این عشق بعد از سپرى شدن آن دوره رخت برمى‏بندد و بر زیر خاکسترهاى آن خرابى و فساد شدیدى باقى خواهد ماند. جداى از مورد عشق کاذب و دروغین این امکان هست که در یک انسان، هم عشق مجازى باشد و هم عشق حقیقى، اما چینش و نحوه قرارگیرى این دو، به صورت طولى مى‏باشد، یعنى توجه اولى به عشق مجازى است ولى هدف نهایى متوجه عشق حقیقى (خداوند متعال) است و همان طور که ذکر شد درنگ و توقف در عشق مجازى رهزن و بازدارنده از رشد و تعالى مى‏باشد.
تنها آن عشق مجازى که در دل جاى دارد، مى‏تواند پلى براى رسیدن به عشق الهى باشد. عاشق باید به منشأ کمال و حسن معشوق توجّه کند و دیدگاه خود را به آن معطوف دارد و معشوق مجازى را «نمادى» از معشوق حقیقى خویش تلقى کند و او را جلوه‏اى از جمال و کمال او بداند.
اگر در عشق مجازى، عاشق همواره به این حقیقت واقف شود که معشوق او «مجازى» است و تنها براى راهبرى او به «عشق برتر و برین» است، مى‏تواند از این عشق گذر کرده و به عشق حقیقى و الهى برسد؛ امّا اگر نگاه خویش را بر همان معشوق مجازى محدود سازد و جان و دلش محدود و مسخر و مقید وى گردد، هیچ‏گاه نمى‏تواند از او گذر کند و به معشوق حقیقى دست یابد.

علاوه بر این؛ همواره بکوشد و دقّت نماید که هنگام برخورد با معشوق مجازى، به یاد معشوق حقیقى افتد و با نگاه او، هجران معشوق اصلى را یاد آورد؛ مانند عشق یعقوب به پسرش یوسف: هرگاه که یعقوب، یوسف را به «چشم سر» مى‏دید، به «چشم سرّ» در مشاهده حق بود و چون مدتى مشاهده یوسف از وى دریغ شد، مشاهده حضرت حق نیز از دل وى در حجاب گردید. از این رو آن همه جزع و فزع یعقوب در فراغ یوسف، بر فوت مشاهده حق بود؛ نه بر فوت مصاحبت یوسف و آن زمان که دوباره به دیدار یوسف موفق شد، به سجده افتاد که دلش معشوق اصلى را دید.(کشف الاسرار، ج‏5، ص‏140؛ در این خصوص نگا: عرفان اسلامى، صص‏177 و 178)
به هر روى، زمانى مى‏توانیم عشق مجازى را به عشق الهى و حقیقى مبدل سازیم که از آن گذر کنیم و به منشأ و منبع اصلى و سبب اصیل آن روى آوریم.
چشم دریا دیگر است و کف دگر
کف بهل وز دیده دریا را نگر
جنبش کف‏ها ز دریا روز و شب‏
کف همى بینى و دریا نى عجب‏
ما چو کشتی ها به هم بر مى‏زنیم‏
تیره چشمیم و در آب روشنیم‏
اى تو در کشتى تو رفته به خواب‏
آب را دیدى، نگر در آبِ آب‏
آب را آبى است کو مى‏راندش‏
روح را روحى است کو مى‏خواندش‏
(مثنوى‏معنوى، دفتر3، ابیات 1270 - 1274)

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 88/8/19::: ساعت 9:52 صبح

خدا عشق زمینی را برای چه بنا کرد؟

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد  - عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
از این که سوال خود را با ما در میان گذاشتید بسیار خرسندیم و امیدواریم که پاکترین و بهترین عشق ها در درون شما ایجاد شود.
برای این که بدانیم خداوند مهربان چرا عشق را در بین بندگانش قرار داد به غرایز، عشق و آثار عشق اشاره می کنیم:
1. غرایز:
زندگى در هر مجموعه ی نظام مند، تابعى از هدف ها و ابزارهاى لازم، براى رسیدن به آن اهداف است. پس از بیان این واقعیت، روشن مى شود که زندگى در دنیا و برآوردن نیازهاى مختلف جسمى و روحى انسان، چگونگى روابط با دوستان، مقابله با دشمنان و...، نیازمند نیروها و ابزارهاى ویژه اى است.
نیروى شهوت، غضب، خیال، عقل و...، هر کدام در گردش مجموعه زندگى افراد و روابط با دیگران، نقش خاصى را ایفا مى کنند. با نگاهى همه جانبه به ابعاد وجودى انسان، هدف از آفرینش او و چگونگى زندگى انسان در این دنیا و رابطه آن با جهان آخرت، روشن مى شود که وجود همه نیروها و غرایز، ضرورى بوده و نمایان گر هندسه دقیق و حکیمانه نظام هستى است.
غرایز انسان، به دو دسته تقسیم مى شود: غرایز متعالى و غرایز مادی.
الف. غرایز متعالى (امور فطرى انسان)، عبارتند از: خداجویى، کمال خواهى، فضیلت طلبى، عشق و پرستش، علم دوستى، حقیقت جویى و... .
این دسته از گرایش ها جهت دهنده انسان به سمت هدف نهایى آفرینش و شکوفاگر «من حقیقى و عالى» آدمى و معنا دهنده و تعالى بخش حیات انسانند. بدون این غرایز، انسان، حیوانى بیش نیست و زندگى او، تهى از معنا خواهد شد.
ب. غرایز و گرایش های، مادی نقش مهمى در حفظ و تداوم حیات بشر و نسل آدمى دارند. به عبارت دیگر، اگر غرایز نیرومندى چون حب ذات، شهوت، خشم و غضب نبودند، از سوى انسان، هیچ تلاشى براى حفظ حیات خود و نسل بشر و دفع خطرات و آسیب ها صورت نمى گرفت و نتیجه آن، چیزى جز انقراض نسل انسان نبود. بنابراین، اگر نیک بنگریم، وجود این غرایز، یکى از مهم ترین مجارى فیض الهى در جهت حفظ حیات انسان و تداوم نسل اوست.
این غرایز، نقش ممتازى در زیباسازى زندگى و دل پذیرى آن دارند و بدون وجود این غرایز، شور و شوق و عشق و زیبایى، معنا نخواهد داشت. لذت بردن از دیدن منظره اى زیبا، بوییدن گل هاى معطر، خلق آثار هنرى، روابط صمیمانه خانوادگى، مهر بى بدیل همسران، عشق مادر به فرزند و...، غرایزى هستند که خداوند، در نهاد بشر، به ودیعت نهاده تا انسان، بار مسئولیت خویش را با شور و عشق و همراه با لذت و محبت، به مقصد رساند. در واقع، بدون این غرایز، زندگى، سرد، بى روح و تحمل ناپذیر خواهد شد.
همچنین وجود غرایز نیرومندى چون شهوت و غضب، از مهم ترین ابزارهاى امتحان و آزمایش انسان و در نتیجه، نردبان کمال و ترقى او هستند. از طرف دیگر، انسان در میان همه مخلوقات الهى، از ویژگى ممتازى برخوردار است و آن، قابلیت کمال اختیارى است. لازمه تکامل اختیارى، وجود دو راهه ها و امکان گزینش راه هاى متفاوت است.
2. عشق:
عشق یعنی علاقه و محبت شدید. به عبارت دیگر، عشق مرتبه ی عالی محبت است. خداوند نیز به عنوان حقیقت هستی از عشق خود در وجود انسان ها قرار داد.
عشق پدیده ای خلاق است و سبب ترقی و کمال انسانی می گردد. عشق اصل و اساس زندگی است. در عشق است که، وفاداری، ایثار و مهرورزی ظهور و بروز پیدا می کند.
بعضی از روان شناسان عشق را تلاشی در راستای یافتن نیمه دیگر خود می دانند و عشق کامل را دارای سه مولفه ی صمیمیت، شهوت، و تعهد می پندارند (انگیزش وهیجان، کریم خداپناهی، 1385، ص258).
دوستی، محبت و عشق یکی از عواطف بسیار مهم و با ارزش در دوران نوجوانی و جوانی است، که می توان آن را یکی از ویژگی های این دوره دانست. احساس دوستی و ابراز محبت به دیگران نشانگر یکی از نیازهای طبیعی در وجود آدمی است.
در دوران نوجوانی و جوانی – مخصوصاً- انسان نسبت به جنس مکمل- زنان- کشش، محبت و دوستی پیدا می کند. این کشش، نشان های رحمت الهی است که خداوند برای استواری نظام خانواده و گزینش همسر، در آینده برای ما تدارک دیده است.
در حقیقت این احساس محبت یکی از اساسی ترین شالوده های نظام خانواده در روابط اجتماعی به شمار می رود و بنای استوار زندگی خانوادگی را در آینده تشکیل می دهد. خداوند می فرماید: «و از نشانهای قدرت الهی این است که برای شما از جنس خودتان زوجی بیافرید تا این که در کنار او آرامش یابید و بین شما رحمت و محبت جاری کرد»(روم/21).
از تعبیر قرآن فهمیده می شود که گفتن جنس مخالف اگر چه در بین ما رواج یافته اما صحیح نمی باشد، زیرا در قرآن تعبیر به «از جنس خودتان» دارد، بنابراین تعبیر جنس مکمل بهتر و دقیق تر است.
انسان به طور طبیعی و فطری وقتی به بلوغ می رسد، در درون خود احساس نیاز به رابطه ی با جنس مکمل پیدا می کند. خداوند این احساس را در وجود آدمی قرار داده و آن را چنان قوی کرده تا بتواند پسران و دختران بالغ را از علاقه های خانوادگی جدا کند و به وصال یکدیگر برساند. اگر چنین احساسی در آدمی نبود، کمتر پسر و دختری حاضر بودند از محیط گرم خانواده اش جدا شود و با فردی غریبه و نا آشنا به نام همسر زندگی کنند.
این عشق و علاقه و کششهای درونی است که فرد را به تشکیل خانواده به عنوان رکن اصلی و حساس جامعه که با ازدواج پایه گذاری می شود می کشاند.
در ضمن ساختمان جسمی زن و مرد طوری آفریده شده است که از نظر روحی و غریزی به یکدیگر نیازمند و وابسته اند و این نیاز و کشش ها است که شالوده ی خانواده را مستحکم می کند. اصل پیوستگی بین زن و مرد امری سفارشی و تحمیلی نیست، بلکه از اموری است که طبیعت بشری آن را اقتضاء می کند.
3. آثار عشق:
وقتی که به کسی محبت و علاقه داشتیم ما را به جای می رساند که می خواهیم به وصال دوست و محبوب خود برسیم. برای رسیدن به محبوب خود باید دست به کارهای بزنیم که خود این اقدامات آثاری برای ما دارد :
1-3. تشکیل خانواده:
یکی از نیازهای طبیعی انسان نیاز به انس، الفت و محبت است. بهترین فردی که می تواند این احتیاج را تأمین کند همسر است. وجود همسر مایه آرامش روان و فقدان آن موجب افسردگی و کمبود است.
عشقی که از راه درست به وصال که همان ازدواج است کشیده شود، خود دارای آثاری بسیار گران بها است که در جاهای دیگر چه بسا نشود آن ها را بدست آورد و یا لااقل به این راحتی نمی شود کسب کرد:
الف. رشد وکمال:
با ازدواج بسیاری از نارسائیهای اخلاقی بر طرف می شود. به طور نسبی عامل بازدارنده از گناه و انحرافات است. جنبه ی دیگر کمال بعد روحی و عاطفی است که ازدواج این ویژگی را دارد که فرد را از تنهایی خارج کند و نیاز عاطفی او را تأمین نماید.
ب. رشد شخصیت:

استاد شهید مطهری می فرماید: «یک سری از خصایص اخلاقی هست که جز تشکیل خانواده نمی تواند آنها را کسب کرد. تشکیل خانواده یعنی یک نوع علاقه مند شدن به سرنوشت دیگران دارد. آنهایی که تا آخر ازدواج نکرده اند – ریاضت کشها- یک نوع خامی و بچگی در آنها دیده می شود. ازدواج اولین مرحله خروج از خود طبیعی فردی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است».( تعلیم و تربیت اسلامی)
ج. حفظ شخصیت:
قرآن در این رابطه تشبیه بسیار دقیق و لطیفی دارد و می گوید هن لباس لکم و انتم لباس لهن: «زنان، پوشش برای حفظ شخصیت و عفت و پاکدامنی و آبروی شما هستند و شما هم لباس و پوشش آنها هستید . ازدواج و عشق همسران برای حفظ شخصیت، آبرو و عفت و پاکدامنی طرفین است» (بقره/187). بر این اساس این دو برای یکدیگر سنگر عفاف، شخصیت و آبرو و حیثیت هستند


2-3. ارضای طبیعی غرایز و تداوم نسل انسان:
یکی از اهداف آمیزش جنسی و تشکیل خانواده ارضای صحیح غرایز است. که همین ارضا و نیاز بر ایجاد عشق و استحکام آن موثر است.
هدف دیگر ازدواج بقای نسل و تربیت فرزند می باشد. شهید مطهری می فرماید: «حمایت و مهربانی قلبی مرد آن قدر برای زن ارزش دارد که ازدواج بدون آن برای زن قابل تحمل نیست. وجود زن باید از وجود مرد عطوفت و احساسات بگیرد تا بتواند فرزندان را از سرچشمه فیاض عواطف خود سیراب سازد.
مرد مانند کوهسار است و زن به منزله ی چشمه و فرزندان به منزله گلها و گیاهان، چشمه باید باران کوهسار را دریافت و جذب کند تا بتواند آن را به صورت آب صاف و زلال بیرون دهد و گلها، گیاهان و سبزها را شاداب و خرم نماید. در پایان می فرماید: رکن حیات خانوادگی، احساسات و عواطف مرد نسبت به زن است. از این عواطف است که هم زندگی زن و هم زندگی فرزندان صفا و جلا و خرمی می گیرد».( نظام حقوق زن در اسلام)

3-3. کامل شدن دین:

هر کدام از یاران رسول خدا – صل الله علیه وآله وسلم – که ازدواج می کرد می فرمود: دینش کامل شد. اگر شخصی دینش کامل گشت این خود سر آغاز عشقی دیگر به دریای بیکران و عشق به تمام خوبی ها خواهد بود. تمام انسان ها می خواهند که به کسی عشق به ورزند که تمام خوبی ها را دارا است و آن تنها در مورد خالق شان صادق است.

یا رب ز شراب عشق سر مستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هر چه ز عشق خود تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پابستم کن

در پایان می توان گفت، در وجود انسان کششها، غرایز و عواطفی وجود دارد که تماماً برای رشد، حرکت و جامعه ی انسانی ضروری است، به شرط آن که به هر نیازی به اندازه ی اهمیت و ویژگی های آن پاسخ صحیح داده شود.
عشق و محبت که خداوند در وجود آدمی نهاده برای خود فرد و طرف مقابل از جهت، بر آورده شدن نیازهای روحی، روانی و جسمی و حیات انسانی لازم بلکه واجب است. اگر در یک دید کلان و جهان نگر نگاه کنیم با توضیحات بیان شده علت وجود عشق در نهاد انسان کاملاً روشن می شود. آرزوی موفقیت برای شما پرسشگر گرامی 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/3/3::: ساعت 10:0 صبح

آیا عشق به خدا نیاز به شناخت و معرفت دارد؟ اسباب عشق کدامند؟

عشق به پروردگار عالم , فطری همه ی موجودات است و تنها مختص انسان نیست . زیبایی موجب حرکت و جنبش است به عقیده ی فلاسفه ی الهی تمام حرکتهایی که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساسی که تمام قافله ی عالم طبیعت را به صورت یک واحد جنبش و حرکت درآورده , مولود عشق است . (1)
عشق و محبت به حضرت حق ( جل و علا ) در مراتب نازله , فطری انسانهاست ؛ چنانکه علامه جوادی آملی ( دام ظله ) با استناد به آیه و لکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم (2) (لکن خداوند نزد شما ایمان را دوست وخوشایند کرد و آن را بیاراست ) اثبات می فرمایند که چنانکه اصل دین الهی محبوب انسان است و هر چه ذاتا ً محبوب انسان است , فطرت انسان به او گرایش دارد , پس معلوم می شود دین و خدا هر دو فطری انسان است . (3)
پس عاشق کمال مطلق بودن , فطری انسان است ؛ این که انسان همیشه در دوران زندگی خود به دنبال محبوبی است تام و تمام و بی عیب و نقص که با وصال او به آرامش و سکون برسد فطری اوست و این از الطاف خالق بی همتاست که این نعمت ابتدایی را قبل از اینکه از او بخواهیم به ما ارزانی داشته تا بخشی از مسیر عاشقی و عبودیت را ابتدائا ً پیموده باشیم .

 این عشق و محبت حداقل , برای ابتدای راه لازم است اما کافی نیست بلکه باید در تقویت این عشق نهایت تلاش را مبذول داشت , تا جایی که فقط او را ببینی و لا غیر . خاصیت عشق در مراتب عالیه این است که عاشق فقط بر طبق رضای معشوق عمل می کند و تنها به خواست او تن می دهد و بس .

اما بدلیل اینکه انسان دارای نفسی است که زشت را زیبا و زیبا را زشت جلوه می دهد باید مراقب باشد در مصداق معشوق و محبوب حقیقی به خطا نرود ؛ که اگر چنین کند در خصوص نعمت عشق نا سپاسی بزرگی مرتکب شده و به بیراهه رفته است .

محبت که صراط مستقیم بین محب و محبوب است از روشن ترین موارد ادق من الشعر و احد من السیف است زیرا تشخیص حب صادق از کاذب از مو باریک تر و پیمودن طریق حب از طی لبه ی تیز شمشیر دشوارتر است (4) پس محبت اولیه ( فطری ) انگیزه ای است برای بر خاستن و به سمت محبوب حرکت کردن و به مراتب عالیه ی عشق دست یافتن . عاشقی در مراتب عالی یعنی جذب محبوب شدن و جذب شدن حاصل نمی شود مگر اینکه محبوب را بشناسیم .

بنابر این شناخت و معرفت مقدمه ای مهم , برای تشدید عشق است . باید معشوق را شناخت و نسبت به ویژگی های او آگاهی یافت . مگر می شود عاشق کسی شد و هیچ شناختی نسبت به او نداشت . اگر عاشق خدا بودن نیازمند معرفت ذات حق تعالی ( جل و علا ) نبود و همان چراغ فطرت کفایت می نمود , پس چرا باید اعتقاد به اساسی ترین اصل از اصول دینمان یعنی توحید , تحقیقی باشد نه تقلیدی . بنابراین فطری بودن این میل , لازم است اما کافی نیست ؛ چون حجاب طبیعت و زندگی مادی ممکن است هر لحظه آن را محجوب سازد و فروغ فطرت را باید با تربیت , پرورش داد .
غالبا ً اینگونه است که هر چه مراتب شناخت و معرفت بیشتر باشد , حب و عشق هم شدیدتر می شود . چنان که خدای سبحان در مورد مؤمنان راستین که در سایه اطاعت پروردگار متعال و اجتناب از معاصی به درجات بالای ایمان دست یافته اند می فرماید : و الذین امنوا اشد حبا لله آنها که ایمان دارند عشقشان به خدا شدیدتر است . (5)
از آن جایی که عاشقی سنخیت با معشوق را به همراه دارد , بنابراین عاشق در راستای پیاده نمودن صفات و ویژگی های معشوق در وجود خویش , نهایت تلاش خود را به کار می گیرد . از سوی دیگر چون مصداق اتم واکمل عاشقان ذات اقدس ربوبی که مظهر تمامی اسمای حسنای الهی هستند , اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) می باشند , بنابراین مهمترین راه تقویت عشق به خدای متعال , پیروی کردن از این ذوات مقدس و حرکت کردن به دنبال آنهاست ؛ نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقب تر . نحن النمرقة الوسطی , بها یلحق التالی و الیها یرجع الغالی (6) ما تکیه گاه میانه ایم , عقب ماندگان به ما می رسند , و پیش تاختگان به ما باز می گردند .
خدای سبحان خطاب به پیامبر ( صلی الله علیه و اله ) می فرماید به مردم بگو : قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله .... اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد . (7) لذا خداوند مهربان , شرط دوست داشتن خود را در اطاعت پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) قرار داده است.
اما پاسخ بخش دوم پرسش شما دوست عزیز که در مورد اسباب عشق سؤال فرموده اید :
الف – اگر منظور از اسباب عشق مقدمات تقویت عشق , نسبت به پروردگار عالم در وجود انسان باشد عمل به نکات زیر موثر است :

 1 - همان طور که در مطالب گذشته نیز اشاره شد , همواره از آشنایان به این طریقت که مصداق اتم و اکمل آن , قرآن کریم و اهل بیت ( علیهم السلام ) هستند , کسب رهنمود کنید تا مسیر عاشقی به سلامت طی شود .
2 – خانه ی دل , بسیار مقدس و با ارزش است ؛ به جای صاحب اصلی , بیگانه را راه نده .
در روایتی مفضل بن عمر از حضرت صادق ( علیه السلام ) پرسید : عشق چیست ؟ فقال ( علیه السلام ) : قلوب خلت من ذکر الله فاذاقها الله حب غیره ؛ دل هایی که از یاد خدا خالی باشد خدا کیفری دردناک به آنها می چشاند و آن علاقه ی به باطل و عشق به دنیا و لذایذ زودگذر و خلاصه محبت کاذب است . اگر انسان همواره مواظب قلب خویش نباشد , دل او از یاد خدا غافل می گردد و در نتیجه تازیانه ی دردناک عشق به باطل , بر او نواخته می شود و دوستی باطل در چنین دلی جای می گیرد . از حضرت علی ( علیه السلام ) نقل شده که آن حضرت فرمود : صابروا انفسکم علی فعل الطاعات و صونوها عن دنس السیئات تجدوا حلاوة الایمان بر انجام طاعتهای الهی شکیبا باشید و آن را از آلودگی گناهان حفظ کنید تا شیرینی ایمان را بیابید . از این بیان استفاده می شود که انسان با فرمانبرداری از خدا , طعم محبت او را می چشد و با معصیت او از این حلاوت محروم می گردد و اگر کسی در اثر گناه , طعم گوارای محبت خدا را نچشد , حتما ً گرفتار آلودگی محبت باطل می گردد. (8)
3 – تفکر در نعمات و الطاف بی شمار الهی .
اگر انسان اندکی با خود خلوت کرده و در مورد نعمتهای بی پایان خدای رئوف که ان تعدوا نعمت الله لا تحصواها بیندیشد , به خودش آمده و می فهمد که چه خدای مهربانی دارد . خدایی که هیچ نیازی به این بندگان ضعیف ندارد ولی اینگونه برایشان ریخت و پاش کرده است . ان الله لغنی عن العالمین (9)
نمی دانم تا به حال درباره ی خطابهای پروردگار عالم در قرآن و احادیث قدسی دقت کرده ای آنجایی که می فرماید : یا عبادی .... یعنی : ای بنده ی من به زبان ساده یعنی عزیز دلم .... حضرت حق ( جل و علا ) که خالق بی نیاز است به بنده ی سراپا فقر و نیاز این چنین خطاب می کند . فکر می کنم اندکی تأمل تنها در همین یک خطاب , کافی است که انسان را واله و شیدای پروردگار خویش کند . تفکر , آن هم در خلوت نقشی کلیدی در تقویت عشق به ذات اقدس الهی دارد .
3 – همواره خود را در محضر پروردگار ببین .
اگر انسان همواره برای انجام کوچکترین کاری این اندیشه را در خاطر داشته باشد که خالق من نظاره گر اعمال من است , یقینا ً مراقبت ویژه ای از اعمال خود می کند و اگر در این مراقبه ی خویش , استمرار و خلوص و جدیت داشته باشد به طور قطع خداوند در وجود او چنان محبتی ایجاد می کند که با عشق , به سمت او حرکت کند و دیگر این مراقبت , نه تنها برایش سختی نداشته بلکه لذت نیز می برد ؛ زیرا برای معشوق کار می کند . همانگونه که در زندگی بزرگان و عرفا می بینیم که از انجام واجبات الهی , لذت بیشتری می بردند چرا که امر وجوبی محبوب است و عاشق نیز منتظر امر معشوق ما عبدتک خوفا ً من نارک و لا طمعا ً من جنتک بل وجدتک اهلا ً للعبادة فعبدتک تو را نه از ترس آتشت و نه به طمع بهشتت عبادت کردم , بلکه تو را شایسته ی پرستش یافتم پس عبادتت کردم .
ب ) اگر منظور از اسباب عشق علت وجود عشق به خدا باشد ( البته لازم به ذکر است که عشق تقریبا ً مترادف است با همان حب شدید که در آیات و روایات آمده است و غالبا ً تعبیرات , تحت عنوان عشق نیست و بیشتر صحبت از محبت است ) به برخی از آنها به صورت خلاصه اشاره می شود :
1 – حب ذات : از آنجا که انسان بطور فطری , خویشتن خود را دوست دارد , لذا از هر کس یا هر شیئی که به نفع او باشد لذت می برد و به او علاقه مند می شود و چون انسان سراپا نقص است و نیاز , به خدایی که سرا پا کمال است و بر طرف کننده ی نیاز , او را دوست می دارد . کمال هر وجودی به انتساب به او ( خداوند ) حاصل و هر ناقصی به واسطه ی قرب به او کامل می شود . پس در کارخانه ی هستی , وجودی نیست که به خودی خود ثباتی داشته باشد مگر قیوم مطلق , که قوام همه موجودات بسته ی وجود او بوده و همه ی کائنات منوط به بود اوست (10)
2 – انسان به کسی که به او احسانی کرده محبت می کند . هیچ احسانی نیست که نه از خوان احسان و عطیت او ( خداوند ) بود . هر نعمتی از دریای بی انتهای نعمت او قطره ای است .... (11) پس به طور فطری انسان نسبت به کسی که به او محبت می کند علاقمند می شود .
3 – حب به زیبایی و جمال : انسان فطرتا ً از تماشای هر زیبایی لذت می برد در هر جا جمال زیبایی است شاهدی است از دست مشاطه ی عنایت او آراسته خداوند کمال مطلق است و هر چه زیبایی است نشأت گرفته از اوست .
پرسشگر گرامی بر خواندن مناجات المجین از مناجات خمس عشر ( که در مفاتیح ذکر شده ) مداومت داشته باشید .
اللهم انی اسألک ان تملا قلبی حبک و حب من یحبک.

(1) شهید مطهری ( رضوان الله تعالی ) / فلسفه اخلاق / ص 95
(2) قرآن کریم / سوره ی حجرات / 7
(3) علامه جوادی ( دام ظله ) / تفسیر موضوعی / ج 12 / ص 230
(4) علامه جوادی آملی ( دام ظله ) / سر چشمه اندیشه / ج 5 / ص 12
(5) قرآن کریم / سوره بقره / 165
(6) حکمت 109 نهج البلاغه
(7) قرآن کریم / سوره آل عمران / 30
(8) علامه جوادی آملی ضوعی قرآن کریم / ج 12 / ص / تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 12 / ص 249
(9) سوره عنکبوت / 6
(10) و (11) معراج السعادة / ص 584

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 87/10/24::: ساعت 1:20 عصر

انواع عشق:
الف) عشق‏هاى مجازى:
در این گونه عشق‏،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود.

عشق مجازی خود دو گونه است.

 1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد.

 2-عشق پاک که اگر چه نظر او به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.
ب ) عشق حقیقى و الهى:
عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمال‏جو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بى‏نیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مى‏طلبند   (احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279) 
عشق مجازى خود عشق اصلى و اصیلی نیست و از روى تسامح به آن عشق اطلاق مى‏شود. پیروان عرفان، جهان هستى را (از جمله انسان را) مظهر و نشان حضرت حق دانسته، و عشق به مظاهر خداوند سبحان را عشق مجازى در طول عشق به ذات پروردگار مى‏دانند. به قول سعدى:
  به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست    عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست 
عشق مجازى همچون پل و نردبان به عالم عشق حقیقى است. از آن جا که تمام عوالم هستى و موجودات آن، حضرت حق را نشان مى‏دهند، امورى مجازى به شمار مى‏روند. به همین جهت عشق به آیات الهى، عشقى مجازى قلمداد مى‏شود.
عشق مجازى باید به عشق حقیقى بر گردد تا ارزش پیدا کند و عاشق از رهگذر کمالات محسوس به کمال مطلق رهنمون گردد. و اگر در همان متوقف گردد جز انحراف هیچ نخواهد بودو سد راه کمال آدمی می گردد. زیرا عشق ما بر معشوق راستین متمرکز است و به هر آن چه که از اوست و بوى او را مى‏دهد و نشانه اوست عشق مى‏ورزیم. ازاین‏رو توقف در این عشق هر چند بهتر از نداشتن عشق است، ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.
هر عشق و محبتى که از این دو مقوله خارج باشد عشق نیست، بلکه شهوت و غریزه زیستی است در واقع آفتى است که به رنگ عشق درآمده و زایل شدنى است.

به طورى که در برهه‏اى از عمر انسان (عشق کاذب شهوانى بیشتر در سنین جوانى رخ داده و گاهى همچون آتشفشان، جلوه می کند که بایستى از آن به خاطر اثرات مخرب و ویرانگرش پرهیز نمود) این عشق بعد از سپرى شدن آن دوره رخت برمى‏بندد و بر زیر خاکسترهاى آن خرابى و فساد شدیدى باقى خواهد ماند. جداى از مورد عشق کاذب و دروغین این امکان هست که در یک انسان، هم عشق مجازى باشد و هم عشق حقیقى، اما چینش و نحوه قرارگیرى این دو، به صورت طولى مى‏باشد، یعنى توجه اولى به عشق مجازى است ولى هدف نهایى متوجه عشق حقیقى (خداوند متعال) است و همان طور که ذکر شد درنگ و توقف در عشق مجازى رهزن و بازدارنده از رشد و تعالى مى‏باشد.
به هر روى، زمانى مى‏توانیم عشق مجازى را به عشق الهى و حقیقى مبدل سازیم که از آن گذر کنیم و به منشأ و منبع اصلى و سبب اصیل آن روى آوریم.
  چشم دریا دیگر است و کف دگر   کف بهل وز دیده دریانگر 
  جنبش کف‏ها ز دریا روز و شب‏   کف همى بینى و دریا نى عجب‏ 
  ما چو کشتیها به هم بر مى‏زنیم‏   تیره چشمیم و در آب روشنیم‏ 
  اى تو در کشتى تو رفته به خواب‏   آب را دیدى، نگر در آبِ آب‏ 
  آب را آبى است کو مى‏راندش‏   روح را روحى است کو مى‏خواندش‏ 
   (مثنوى‏معنوى، دفتر3، ابیات 1270 - 1274) 
هر گونه محبتی در عالم از محبت خداوند سرچشمه می گیرد و به طور کلی هر چیزی که کمال و فضیلتی در عالم به شمار آید، در هر موجودی که باشد، از کمالات و فضایل الهی نشأت می گیرد و پرتوی کم رنگ و ضعیف از کمالات خداوند است. همه کمالات موجود در عالم اگر با این دید نگریسته شوند که از خود استقلال و وجودی ندارند بود و قوام و بقایشان وابسته و پیوسته به وجود خداوند است و شعاعی از آن خورشید پرفروغ هستی و حیات است می تواند انسان را به خداوند راهنمایی کنند و همچون آینه ای باشند که صفات جمال و جلال الهی را می نمایانند.
کمالات و فضایل و امتیازاتی که در موجودات است اگر بریده از مبدأ هستی و زیبایی و ایستاده بر روی پای خود و مستقل از خداوند دیده شوند، دام فریب و غرور شیطان و مانعی بر سر راه تکامل و تعالی انسان است و باعث دور شدن از مقصد و مقصود می گردد ولی اگر به چشم آیه و نشانه ای از آن معدن کمال و عظمت دیده شوند هر کدام نشانه راه رسیدن به مقصود می گردند و عاملی برای شتاب در رسیدن به هدف والای انسانی و الهی است.
محبت بین دو همسر به تعبیر صریح قرآن کریم از نشانه های خداوند و دلیلی بر عظمت و کمالات اوست. قرآن کریم می فرماید:    «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون؛   از نشانه های خداوند این است که برای شما همسرانی آفرید که در کنارش آرامش یابید و بین شما دوستی و رحمت قرار داد در این امر نشانه هایی برای اهل اندیشه است»    (روم، آیه 21). 
حال چگونه ممکن است چیزی که خداوند خود آفریده و به عنوان نشانه خود معرفی نموده مانعی بر سر راه تکامل و قرب به او باشد؟ چگونه ممکن است محبت بین دو همسر نشانه خداوند باشد ولی مانع شناخت و معرفت الهی گردد؟
این محبت که آفریده خداوند است و به طور فطری در انسان ها قرار داده شده نه تنها مانع شناخت خداوند و قرب به او نمی باشد بلکه وسیله ای برای معرفت خداوند و تقرب به او می باشد. بنابراین محبت بین زن و شوهر و بین پدر و مادر و فرزندان شعبه و شاخه ای از محبت خداوند و در طول محبت او می باشد به شرط این که به آن استقلال داده نشود و بریده از خداوند دیده نشود.
البته باید توجه داشت که قبل از خواندن صیغه عقد شرعی و محرم شدن زن و مرد هیچ گونه ارتباطی که تنها با محرم شدن مجاز و حلال می باشد، شرعا و عرفا روا نمی باشد و صرف دوست داشتن و علاقمند بودن به کسی موجب جواز ارتباط غیرمتعارف و خارج از چارچوب شرع نمی باشد.
البته دوست داشتن کسی کار ارادی و اختیاری نمی باشد و بستگی به محرم بودن و عقد ازدواج بین دو طرف ندارد ولی قبل از محرمیت شرعی این محبت و علاقه نباید به صورت عمل خارجی نمود پیدا کند و در ضمن رفتار و گفتار خارج از موازین ظهور یابد.
بسیاری از علاقه های اولیه منجر به ازدواج نمی گردد و بسیاری از ازدواج ها در کنار سفره عقد به هم خورده و به سرانجام نرسیده است، به همین خاطر باید هوشیار و مواظب باشید عشق و علاقه دوران جوانی که در بسیاری اوقات برخاسته از احساسات خاص جوانی و نیازهای غریزی و عاطفی این دوران است کنترل شده و همراه با درایت و هوشمندی باشد و این گونه تلقی و برداشت نشود که حتما به ازدواج می انجامد و طرفین تشکیل خانواده می دهند.
اگر انسان در انتخاب همسر علاوه بر احساس از عقل خود کمک بگیرد و با معیارهای صحیح دینی انتخاب کند، نه تنها بعد از ازدواج و وصول، عشق اش به همسرش کم نمی شود، بلکه هر چه می گذرد دو همسر به هم علاقه مند تر و عاشق تر می شوند و بدین گونه است که عشق برای همیشه پایدار می شود و محبت در میان همسران حاکم می گردد.
در واقع مى‏توان گفت: مرد و زن اگر از نظر شرایط اعتقادى، فرهنگى و اخلاقى، نزدیک به هم باشند و براساس صداقت و حسن اعتماد به همدیگر، زندگى را آغاز و در طول زندگى آن را رعایت کنند؛ خداوند بین آن دو علاقه، محبت و الفت قرار خواهد داد. پس از انعقاد پیمان ازدواج نیز به هر مقدار که انس بیشتری با هم می گیرند و به هم وابسته می شوند، علاقه و دلبستگی هایشان به هم بیشتر و بیشتر می شود تا جایی که ممکن است در سنین بزرگسالی علاقه آنها به هم باعث تعجب دیگران شود.
این خاصیتی است که خدای متعال میان همسران قرار داده که اگر در ابتدای انتخاب درست انتخاب نموده باشند و کفو هم باشند، هرگز برای هم تکراری نمی شوند و همیشه نسبت به هم احساس علاقه و دلبستگی را دارند.

 
<      1   2      
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید