سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2716283

  بازدید امروز : 184

  بازدید دیروز : 130

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
دانش را فراگیرید که فرا گرفتنش، حسنه است. [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 89/1/17::: ساعت 9:43 صبح

چطورى میشه به فردى که میدونى بده و خیلى بد رفتاره، احترام گذاشت؟ چطورى میشه احترام و ادب بى قید و شرط به همه گذاشت، بدون در نظر گرفتن خوبى و بدى فرد؟

در پاسخ به سوال شما به چند نکته اشاره می شود: ادامه مطلب...

 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: پنج شنبه 88/12/27::: ساعت 9:21 صبح

با این که بسیار سعی میکنم خوش اخلاق باشم ولی بعضی مواقع اختیار از دستم می رود وبا دیگران بد اخلاقی می کنم وبعد بسیار پشیمان می شوم چه کار کنم که خوش اخلاقی برایم ملکه راسخه شود؟ و اینکه چه کار کنم تا خدا را برای خودش دوست بدارم چه کار کنم که افکار شیطانی در هنگام نماز از من دور شود چون در هنگام نماز سعی می کنم خودم را در محضر خدا حس کنم ولی این افکار همیشه مانع از این گونه نماز خواندن می شود؟ ادامه مطلب...

 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 88/12/11::: ساعت 9:37 صبح

من فردی ساکت و منزوی هستم و بخاطر شکل ظاهریم من را یک فردی خوب خطاب میکنند، اما پس از مدتی طولانی که من را شناختند به من لقب ریا کار میدهند. آیا من واقعاً یک فرده ریا کار هستم؟ ادامه مطلب...

 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/11/25::: ساعت 8:37 صبح

چه طور می توانیم بفهمیم که عفیف هستیم و از جاده عفت خارج نشده ایم؟ادامه مطلب...

 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: پنج شنبه 88/10/10::: ساعت 1:44 عصر

غیرت چیست؟ تعصب چیست؟ شباهتها و تفاوتهای این دو در چیست؟

تعصب که در زبان عربی به آن عصبیت می گویند به معنای حمایت کردن خارج از حق و انصاف از خود یا چیزی دیگر که به خود انسان نسبت دارد مانند دین، مال، قبیله، شهر، شغل، صنعت و امثال این ها. انسان ممکن است علاوه بر وطن و آب و خاک، در مورد شغل خود نیز تعصب داشته باشد. عصبیت حمایتی است که از حق تجاوز کرده، انصاف را از دست داده و به باطل داخل می شود. در عصبیت حمایتی مطرح است که شرعاً خوب نیست.
امام سجاد علیه السلام فرمود: تعصب آن است که بدهای قبیله خود را بهتر از نیکان قبیله دیگر ببیند. تعصب آن نیست که کسی قبیله خود را دوست داشته باشد ولیکن [تعصب] آن است که قبیله خود را کمک نماید بر ظلم.( اصول کافی، ج2، ص308، ح7 به نقل از معراج السعادة)
تعصب در دین ممکن است به این باشد که انسان دفاع بی جا و غیر واقع از دین کند. نسبت دادن برخی امور به دین از روی تعصب و ... نیز از موارد تعصب در دین است.
از این صفت ناپسند باید دوری کرد زیرا قدرت تفکر و حق طلبی را از انسان می گیرد. انسان را به ورطه دفاع بی جا کشانده و او را نابود می سازد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: هر که به قدر حبه خردلی عصبیت در دل او باشد خدا در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت بر خواهد انگیخت.( همان، ح3)
از روایات بدست می آید که تعصب منفی و تعصب مثبت داریم:
1- تعصب منفی همان تعصب معروف است که ما از آن به بدی یاد می کنیم. ملا احمد نراقی در معراج السعادة به این مطلب اشاره کرده است. پیامبر اکرم می فرمایند: «تعصب حرام آن است که خویشان و نزدیکان را کارهای ناروا و ستم کمک نمایی.
2- تعصب مثبت همان غیرت است. به فرموده حضرت امام « ...علامت آن این است که حق با هر طرف هست از آن طرف حمایت کند گرچه از متعلقان او نباشد بلکه از دشمنان او باشد... .
تعصب ممدوح و پسندیده از بهترین صفات کمال انسانی و اخلاق انبیاء و اولیائ الهی به حساب می آید.
نکته ای که امروزه باید به آن توجه داشت این است که حمایت های بی جا از برخی شخصیت ها، تیم ها، گروه ها و ... از مصادیق تعصب به شمار می آید. در سطح جهانی بحث قومیت یهود، نژاد گرایی و قاره گرایی که در اروپا دیده می شود از مصادیق بارز عصبیت است. در سطح داخلی نیز تعدد اقوام مختلف مانند فارس ها، ترک ها، کردها، لرها، عرب ها و ... و در پی آن قوم گرایی و حالات تعصبی را می توان از موارد تعصب دانست.
از ریشه های تعصب می توان شدت علاقه و وابستگی بی منطق به افراد و آیین خاص و بغض و دشمنی بی مورد با دسته و آیین دیگر، با انگیزه سود جویی، ریاست طلبی و یا به دلیل بی فرهنگی و بالاخره نداشتن تقوی نام برد.

«غیرت»
غیرت یا حمیت نیز به معنای حمایت کردن منطقی و منصفانه از حق می باشد و در مورد چیزی که حمایت از آن لازم است. مانند دین، آبرو، اولاد، اموال، همسر و ... . غیرت، نگاهبانی، محافظت و کوتاهی نکردن در حمایت از چیزهایی است که حمایت از آن شرعا لازم است. در عرف معمولا غیرت را متعلق به ناموس می دانند در حالی که انسان باید در دین خود نیز غیرتمند باشد.
غیرت در دین به این است که اجازه ندهد بدعت ها وارد دین شود. شبهات منکرین دین را تا حدی که می تواند دفع کند. به طور کلی در مورد مسائل دین و ترویج آن و تبلیغات منکران بی تفاوت نباشد. انسان غیور دین را نیز ناموس خود می داند و برای حفظ آن تا پای جان می ایستد.
غیرت در اولاد به این است که باید در امر تربیت آنان نهایت سعی را کرد. از کودکی همه مراحل را تحت نظر داشت و غذای حلال برای اولاد فراهم کرد. اخلاق خوب و آداب مناسب و اسلامی را به او تعلیم داد.
غیرت در اموال نیز به این معناست که پس از آن که اموال را از راه حلال تهیه کرد، هم در محافظت آن کوشا باشد و هم آن را به باد ندهد. در خرج کردن میانه رو باشد و آن را در راه غیر صحیح مصرف ننماید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند تبارک و تعالی غیور است و هر غیرتمندی را دوست می دارد. و از غیرتمندی اوست که زشت کاری های نهان و پیدا را حرام فرموده است.( منتخب میزان الحکمة، 4931)
تفاوت ها:
1- در غیرت، حمایت کردن از حق تجاوز نمی کند و انصاف را از دست نمی دهد در حالی که تعصب، حمایت کردن غیر منصفانه و خارج از حد و حدود حق است.
2- غیرت ازصفات خوب و پسندیده و از فضایل است در حالی که تعصب مذموم بوده و از رذایل است.
3- تعصب حمایت کردن ظالمانه است و غیرت حمایت کردن عادلانه.
4- تعصب جدا از این که به خودی خود از رذایل است دارای مفاسد زیادی نیز هست. از جمله این که موجب سوء عاقبت شده و شخص متعصبِ منفی وارد بهشت نمی گردد. در روایتی نیز آمده که شخص متعصب ریسمان ایمان از گردن او باز می شود.(چهل حدیث، حدیث هشتم)
5- غیرت در اموری مثل دین، اموال، اولاد و همسر واقع می شود که شرعا حمایت از آن ها واجب است اما تعصب و عصبیت در امور دیگری مانند قبیله، گروه، کشور و از این قبیل است که حمایت از بیشتر آن مصادیق، در وهله اول شرعا واجب نمی باشد. به عبارتی متعلق غیرت با متعلق تعصب متفاوت است اگر چه در بعضی امور مشترک هستند.
6- تعصب، انسان را از رسیدن به حقایق دور می کند اما غیرت این گونه نیست.
7- انسان متعصب انسان منطقی نیست در حالی که انسان غیور و غیرتمند می تواند انسان منطقی باشد.
8- انگیزه تعصب ورزیدن، حب و بغض نفسانی است و انگیزه غیرت ورزیدن، حقیقت و عدالت و معیارهای دینی و ایمانی.
شباهت ها:
1- هر دو این صفات مربوط به قوه غضبیه است با این تفاوت که غیرت فضیلت این قوه و تعصب رذیلت این قوه است.
2- ممکن است تعصب نیز مانند غیرت در امر حقی واقع شود ولی منظور شخص در آن مسئله، اظهار حق نیست بلکه منظور او غلبه خود یا بستگان و هم مسلکان است.
3- افراط در هر دو این صفات ناپسند است و نباید در غیرت نیز افراط کرده و عرصه را بر خانواده خود تنگ کرد. در غیرت نیز باید حد اعتدال را پیش گرفت و به افراط و تفریط نگرایید.
4- غیرت و تعصب از اخلاقیات اجتماعی هستند. البته در بعضی لایه ها می توان آن را از خلقیات فردی دانست.
مطلب را با کلماتی دل نشین از چهل حدیث امام خمینی (ره) در مورد تعصب به پایان می بریم.
پس ای عزیز! بدان که این خُلق خبیث از شیطان است... این حجاب، کلیه حقایق را از نظر می برد بلکه تمام رذایل را محاسن جلوه می دهد و تمام محاسنِ غیر را رذیله نمایش می دهد. و معلوم است کار انسانی که جمیع اشیا را بر غیر واقعیت خود ببیند به کجا منتهی شود....
منابع:
1- معراج السعادة، ملا احمد نراقی(ره)
2- چهل حدیث، امام خمینی(ره)
3- میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری
از آن جا که سؤال شما در مورد تعریف غیرت و تعصب بود به روش های درمان آن نمی پردازیم تا پاسخ طولانی نگردد زیرا بحث در درمان رذیله تعصب به درازا می انجامد. اگر مایل بودید در سؤالی دیگر مطرح نمایید تا مجددا بدان پرداخته شود.
در انتها توصیه می کنم حدیث هشتم(در مورد تعصب و عصبیت) از کتاب چهل حدیث امام خمینی (ره) را حتما مطالعه نمایید.
با تشکر از شما دوست گرامی که به ما اعتماد نمودید. خدا نگهدار


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/9/8::: ساعت 10:0 صبح

چند کتاب راجع به اخلاق پیامبر(ص)(معتبر) می خواستم البته اگر چند ویژگی خوب که به کار ما نیز بیاید را همراه کتابها بنویسید، خیلی ممنون می شوم؟

اخلاق پیامبر(ص) در حقیقت همان اتصاف به مکارم اخلاقی است. اگر انسان رزایل اخلاقی را از خویش دور کند و به فضایل اخلاقی متصف شود، به اخلاق پیامبر(ص) و اخلاق یک مسلمان واقعی نزدیک شده است. مباحث مربوط به اخلاق بسیار گسترده است، بنابراین لازم است در این زمینه شخصا مطالعه کنید.

برای مطالعه اولا به کتابهایی که در خصوص صفات اخلاقی و سیره رسول خدا صل الله علیه و آله نگاشته شده مراجعه فرموده و اخلاق و سیره ایشان را الگوی خود قرار دهید. در این رابطه می توانید به کتابهای زیر مراجعه نمائید .
1- ترجمه سنن النبی - علامه طباطبایی
2- سیره رسول خدا – رسول جعفریان – انتشارات دلیل ما
3- سیری در سیره نبوی – شهید مطهری
4- سیمای آفتاب – ابوالفضل موسوی گرمارودی – انتشارات دلیل ما
5- یکصدو بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (ص) - حمید رضا کفاش

گوشه هایی از اخلاق خاتم الانبیا حضرت محمد(ص):
در ادامه جهت آگاهی شما ما تنها به گوشه ای از اخلاق و رفتار کریمانه پیامبر خاتم(ص) اشاره می کنیم زیرا ذکر تمام ویژگیهای آن بزرگوار از عهده بشر عادی بر نمی آید، لذا توجه شما را به این مطالب جلب می کنیم:

وقتى از همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره اخلاق او پرسیدند، گفت:
«کان خلقه القرآن»1 ؛ «اخلاقش قرآن بود».
او قرآن مجسّم بود و اخلاق نیک او را قرآن مى‏ستاید و مى‏فرماید: «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ »2.
ماه فروماند از جمال محمد(ص)‏
سرو نباشد به اعتدال محمد(ص)‏
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست‏
در نظر قدر با کمال محمد(صلى الله علیه وآله)‏
سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى‏
عشق محمد بس است و آل محمد3
به چند زاویه از ویژگى‏هاى رفتارى پیامبر خدا اشاره مى‏کنیم:
الف) عبادت‏
نشست و برخاستش، همراه با ذکر خدا بود. با آن که «معصوم» بود، ولى آن قدر از خشیت خدا مى‏گریست که سجده‏گاهش خیس مى‏شد. «بنده خدا» بود و هنگام نیایش، همچون مسکینان نیازمند، دست‏ها را بالا مى‏گرفت.
نماز را نور چشم خود مى‏دانست و «وقت» نماز را انتظار مى‏کشید و هنگام نماز که مى‏شد، مى‏گفت: اى بلال! خوشحالمان کن.(اذان بگو)
پاره‏اى از شب (گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث) را به عبادت مى‏پرداخت. با این که تمام روز، خصوصاً در اوقات توقف در مدینه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمى‏کاست و آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق مى‏یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود ؛ بلکه عاشقانه و سپاس‏گزارانه بود.
روزى یکى از همسرانش گفت: تو دیگر چرا این قدر عبادت مى‏کنى ؛ تو که آمرزیده هستى!
جواب داد: آیا یک بنده سپاس‏گزار نباشم؟
در حال تنهایى، عبادت را طول مى‏داد و گاهى ساعت‏ها سرگرم تهجد بود ؛ اما در جماعت، به اختصار مى‏کوشید و رعایت حال ضعیف‏ترین افراد را لازم مى‏شمرد و به آن توصیه مى‏کرد.
بسیار روزه مى‏گرفت ؛ علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، یک روز در میان روزه مى‏گرفت. در دهه آخر ماه رمضان، بسترش را به کلى جمع مى‏کرد و در مسجد، معتکف مى‏شد و یکسره به عبادت مى‏پرداخت ؛ ولى به دیگران مى‏گفت: کافى است در هر ماه، سه روز روزه بگیرید.
با رهبانیت، انزوا، گوشه‏گیرى و ترک اهل و عیال، مخالف بود. بعضى از اصحاب که چنین تصمیمى گرفته بودند، مورد ملامت وى قرار گرفتند و به آنها فرمود: بدن، زن، فرزند و یاران شما، همه حقوقى بر شما دارند که باید آنها را رعایت کنید4.
ب) ادب ورزى‏
وقتى به در خانه کسى مى‏رفت - چون خانه‏ها گاهى پرده‏اى نداشتند - برابر آستانه نمى‏ایستاد ؛ طرف راست یا چپ آن مى‏ایستاد و مى‏فرمود: سلام بر شما ؛ سلام بر شما.
چنان شرم داشت که به چهره کسى خیره نمى‏شد. شرم آن حضرت، چنان بود که اگر ناگزیر به انتقاد از کسى بود، به صراحت نمى‏گفت و مقصود خویش را با کنایه بیان مى‏داشت.
سکوتش به درازا مى‏کشید و بدون ضرورت، لب به سخن نمى‏گشود5.
ج) خوش خلقى‏
انس مى‏گوید: ده سال خدمتش را کردم ؛ هرگز دشنامم نداد و کتکم نزد ؛ نه مرا از خود راند و نه به رویم اخم کرد. وقتى در کارى که دستور فرموده بود، سستى مى‏کردم، سرزنشم نمى‏کرد
جز براى آفریدگار، خشمگین نمى‏شد و [ هرگاه خشمگین مى‏شد]، چیزى توان ایستادگى در برابر خشم وى را نداشت.
او مى‏فرمود: بدانید که بهترین مردمان کسى است که دیر به خشم آید و آسان خشنود شود و بدترین انسان‏ها کسى است که زود به خشم آید و دیر خشنود شود. اگر مردى دیر به خشم آید و دیر خشنود شود یا زود به خشم آید و زود خشنود شود، آن هم چیزى است. همگان را به خوش اخلاقى توصیه مى‏کرد و مى‏فرمود:
نزدیک‏ترین همنشین من در رستاخیز،خوش اخلاق‏ترین شماست و در ترازوى عمل کسى در روز قیامت، چیزى بهتر از خوش خلقى گذاشته نمى‏شود.
وى از همه خنده‏روتر بود ؛ یارانش مى‏گفتند: هیچ کس را ندیدیم که بیش از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر لبانش تبسم باشد. تا وقتى قرآن نازل نمى‏شد یا در موقعیت موعظه نبود، اهل مزاح و شوخى بود. خنده‏هایش از حد تبسم فراتر نمى‏رفت و به قهقهه نمى‏رسید.
در خوراک و پوشاک، خویش را برتر از غلامان و خادمان خود قرار نمى‏داد. هرگز به کسى دشنام نداد و با کسى به درشتى و تندخویى صحبت نکرد.
براى خدا خشمگین مى‏شد ؛ نه براى ارضاى خویش. اهل انتقام گرفتن نبود ؛ عفو مى‏کرد و مى‏گذشت.
عذرِ عذرخواهنده را مى‏پذیرفت و مى‏فرمود: آیا به شما خبر دهم که بدترینتان کدام است؟ گفتند: آرى اى پیامبر خدا! فرمود: کسى که از اشتباه در نمى‏گذرد ؛ پوزش را نمى‏پذیرد و از لغزش، چشم پوشى نمى‏کند.
او مى‏فرمود: آدمى با بردبارى، به مقام انسان روزه‏دارى مى‏رسد که شب‏ها را به عبادت مى‏گذراند.
بر جفا و تندخویى دیگران، صبور و حلیم بود.
مى‏فرمود: خدا مرا به مدارا فرمان داده است ؛ آن گونه که به نماز دستور داده است. مردم‏دار و خوش خلق بود و با یاران خود، حلقه‏وار مى‏نشست6.
د) با خانواده‏
پیامبر در خانواده، مهربان بود. انس مى‏گفت: کسى با زن و فرزندش مهربان‏تر از رسول گرامى نبود. او نسبت به همسران خود، هیچ‏گونه خشونتى نمى‏کرد و این، بر خلاف خلق و خوى مردم مکه بود. بدزبانى برخى از همسران را تحمل مى‏کرد ؛ تا آن جا که دیگران از این همه تحمل، رنج مى‏بردند. به حسن معاشرت با زنان توصیه مى‏کرد و مى‏گفت: همه مردم داراى خصلت‏هاى نیک و بد هستند. مرد، نباید تنها جنبه‏هاى ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند ؛ زیرا هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش، مایه خشنودى اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد. در کارهاى خانه، به خانواده کمک مى‏کرد.
با فرزندان و فرزندزادگان خود، مهربان بود و به آنها محبت مى‏کرد. آنها را روى دامن خویش مى‏نشاند و بر دوش خویش سوار مى‏کرد. آنها را مى‏بوسید و اینها، همه برخلاف خلق و خوى رایج آن زمان بود. چون صبح مى‏شد، بر سر فرزندان و نوه‏هایش دست مى‏کشید. روزى در حضور یکى از اشراف، یکى از فرزندزادگان خویش، حضرت مجتبى‏(علیه السلام) را مى‏بوسید. آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتى یک بار، هیچ کدام از آنها را نبوسیده‏ام. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «کسى که مهربانى نکند، رحمت خدا، شامل حالش نمى‏شود»7.
هـ) آراستگى‏
به نظافت و بوى خوش، علاقه زیادى داشت ؛ هم خودش رعایت مى‏کرد و هم به دیگران دستور مى‏داد.
به یاران و پیروان خود تأکید مى‏کرد که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوش‏بو نگه دارند ؛ به خصوص روزهاى جمعه وادارشان مى‏کرد که غسل کنند و خود را معطر سازند که بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه، در نماز جمعه حضور یابند.
به آیینه یا آب مى‏نگریست و موهایش را شانه مى‏زد.
افزون بر آراستگى براى همسرانش، براى دوستانش نیز خود را مى‏آراست. عایشه مى‏گوید: دیدم در پیاله آبى که در خانه بود، خود را مى‏نگرد و موهایش را مرتب مى‏کند و مى‏خواهد نزد دوستانش برود ؛ به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! تو پیامبر و بهترین آفریده‏ها هستى ؛ به آب مى‏نگرى و خود را مى‏آرایى؟ فرمود: خداوند دوست دارد هرگاه بنده‏اى نزد دوستانش مى‏رود، خود را بیاراید.
همواره لباسش پاکیزه بود و مى‏فرمود: از عوامل ارجمندى مؤمن نزد خداى والا، پاکیزگى لباس اوست.
هنگامى که هیئتى بر او وارد مى‏شدند، هم خود زیباترین لباسش را مى‏پوشید و هم مهتران اصحابش را به این کار دستور مى‏داد. لباس خشنى از پنبه یا کتان مى‏پوشید و بیشترین لباس‏هایش سفید بود و لباس مخصوصى براى نماز جمعه داشت8.
و) معاشرت‏
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده‏رو بود. به هر کسى که مى‏رسید، سلام مى‏کرد. در سلام کردن، از همه، حتى کودکان و بردگان، پیشى مى‏گرفت.
پاى خود را جلوى هیچ کس دراز نمى‏کرد و در حضور کسى، تکیه نمى‏زد.
غالباً دو زانو مى‏نشست و در مجالس، دایره وار مى‏نشست تا مجلس، بالا و پایینى نداشته باشد و همه، جایگاه مساوى داشته باشند.
از اصحابش، تفقد مى‏کرد و اگر سه روز یکى از اصحاب را نمى‏دید، سراغش را مى‏گرفت ؛ اگر مریض بود، او را عیادت مى‏کرد و اگر گرفتارى داشت، کمکش مى‏کرد.
در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمى‏کرد و یک فرد را مخاطب قرار نمى‏داد ؛ بلکه نگاه‏هاى خود را میان جمع تقسیم مى‏کرد.
از این که بنشیند و دیگران خدمت کنند، تنفر داشت ؛ از جا برمى‏خاست و در کارها شرکت مى‏کرد.
با هر مسلمانى که برخورد مى‏کرد، مصافحه مى‏کرد و دست خود را در دست او نگه مى‏داشت تاطرف مقابل، دست خود را عقب بکشد.
هرگاه کسى نزد او مى‏نشست و با او کار داشت، نمازش را سریع تمام مى‏کرد و به کار او مى‏رسید.
متواضع بود و در مجلس، هر جا که جا بود، مى‏نشست و جاى خاصى براى خود اختصاص نمى‏داد و دیگران را هم از این کار، نهى مى‏کرد.
هر کسى را که به خدمتش مى‏رسید، مورد اکرام و احترام قرار مى‏داد. بزرگ هر قومى را احترام و او را به ریاست و سرپرستى آنان تعیین مى‏کرد.
در پاسخ دوستان و غیر دوستان و هر کس که صدایش مى‏کرد، مى‏گفت: لبیک.
وقتى با دوستانش برخورد مى‏کرد، دستانشان را مى‏گرفت و مى‏فشرد و مى‏فرمود:
سه چیزند که دوستى آدمى با برادر مسلمانش را زلال مى‏سازند ؛
1- هنگام دیدار با چهره‏اى گشاده با دوستش رو به رو شود؛
2- زمان نشستن در مجلس، برایش جا باز کند؛
3- او را با محبوب‏ترین نامش بخواند9.
ز) ساده‏زیستى‏
زهد و ساده‏زیستى، از اصول زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود.
او ساده غذا مى‏خورد ؛ ساده لباس مى‏پوشید و ساده حرکت مى‏کرد.
زیراندازش، غالباً حصیر بود. بر روى زمین مى‏نشست و عبایى داشت که هر جا مى‏رفت، آن را «دولا» مى‏کرد و زیر خود مى‏انداخت.
با دست خود، از بز، شیر مى‏دوشید و بر مرکب بى‏زین و پالان سوار مى‏شد و از این که کسى در رکابش حرکت کند، به شدت جلوگیرى مى‏کرد.
قوت غالبش، نان جو و خرما بود.
کفش و جامه‏اش را با دست خویش وصله مى‏کرد.
در عین سادگى، طرفدار فقر نبود و مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راه‏هاى مشروع، لازم مى‏شمرد و مى‏گفت: «چه نیکوست ثروتى که از راه مشروع به دست آید ؛ براى آدمى که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند» و نیز مى‏فرمود: «مال و ثروت، کمک خوبى است براى تقوا»10.
امیرمؤمنان‏(علیه السلام) در وصفش مى‏فرمود:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم، فرورفته‏تر و شکمش، از همه خالى‏تر بود. دنیا را به او نشان دادند؛ اما نپذیرفت و چون دانست که خدا چیزى را دشمن مى‏دارد، آن را دشمن مى‏داشت. چیزى را که خدا خوار مى‏شمرد، خوار مى‏انگاشت و چیزى را که خدا کوچک مى‏شمرد، کوچک و ناچیز مى‏دانست.
پیامبر(صلى الله علیه وآله)، بر روى زمین مى‏نشست و غذا مى‏خورد و چون برده، ساده مى‏نشست و با دست خود، کفشش را وصله مى‏زد. جامه خود را با دست خود مى‏دوخت و بر الاغ برهنه مى‏نشست و دیگرى را پشت سر خود سوار مى‏کرد.
وقتى پرده‏اى بر در خانه او آویخته شد که نقش و تصویر در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود: «این پرده را از برابر چشمان من دور کن» و همواره دوست داشت تا جاذبه‏هاى دنیا از چشمانش پنهان بماند و از آن، لباس زیبایى تهیه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد ؛ پس یاد دنیا را از جان خود بیرون کرد و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند و کسى که چیزى را دشمن دارد، خوش ندارد که به آن بنگرد یا نام آن، نزد او بر زبان آورده شود.
در زندگانى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، براى شما نشانه‏هایى است که شما را به زشتى‏ها و عیب‏هاى دنیا راهنمایى مى‏کند ؛ زیرا پیامبر، با نزدیکان خود، گرسنه به سر مى‏برد و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت، زینت‏هاى دنیا از دیده او دور ماند ؛ پس پیروى‏کننده، باید از پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیروى کند و به دنبال او راه رود و قدم بر جاى قدم او بگذارد وگرنه از هلاکت، ایمن نمى‏باشد. همانا خداوند، محمد(صلى الله علیه وآله) را نشانه قیامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد. او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان، وارد آخرت شد ؛ سنگى بر سنگى نگذاشت تا جهان را ترک کرد و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
وه! چه بزرگ است منتى که خدا با بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر ما نهاد و چنین نعمت بزرگى به ما عطا فرمود ؛ رهبر پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید راه او را تداوم بخشیم»11.
ح) نظم و انضباط
پیامبر(صلى الله علیه وآله) کارهایش را منظم انجام مى‏داد و نظم بر امور زندگى‏اش حاکم بود. او اوقات خویش را تقسیم مى‏کرد و چنین توصیه مى‏کرد:
براى رسیدگى به کارها، تقسیم وقت کن و همه تلاش خود را به کار گیر و کار هر روز را همان روز انجام بده و بهترین وقت‏هایت را براى رابطه خودت و پروردگارت اختصاص بده و چیزى را بر اداى واجبات، مقدم مشمار و بین خود و مراجعان، حجاب طولانى قرار مده که بدگمانى مى‏آفریند و کارها را بر تو آشفته مى‏سازد12.
ط) تشویق به علم‏
پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مردم را به علم و سواد تشویق مى‏کرد. کودکان اصحابش را وادار کرد تا سواد بیاموزند و به برخى از یارانش فرمان داد تا زبان سریانى بیاموزند. او مى‏گفت: «طلب دانش، بر هر مسلمان، واجب است» و نیز فرمود: «حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس (حتى مشرک یا منافق( یافتید، از او اقتباس کنید». همچنین فرمود: «علم را جست‏وجو کنید ؛ حتى اگر لازم باشد که تا چین سفر کنید».
دانش را پیشواى خرد مى‏دانست و مسلمانان را به پرسش‏گرى تشویق مى‏کرد و مى‏گفت: «دانش، گنجینه است و کلیدش، پرسش ؛ خدایتان بیامرزد»،! او مى‏فرمود:
بپرسید ؛ (زیرا در پرسش و پاسخ‏هاى علمى)، چهار تن پاداش مى‏برند ؛
پرسش‏گر، پاسخ‏گو، شنونده و شیفته آنان13.
کلام آخر14 این که امیرمؤمنان‏(علیه السلام) فرمود:
پس به پیامبر پاکیزه اقتدا کن که مایه فخر و بزرگى است ؛ براى کسى که خواهان بزرگوارى است15.
جان گرامى، دریغ نیست زعشقش‏
جان من و صد چو من فداى محمد16
البته شما خواهرگرامی میتوانید به کتاب سنن النبی نوشته علامه طباطبایی مراجعه نموده و بیشتر از این مسائل با رفتار پیامبر(ص)آشنا شوید.
-------------------
1- المعرفه و التاریخ، ج 3، ص 361 .
2- قلم (68 )، آیه 4 .
3- کلیات سعدى، به کوشش مظاهر مصفا، کانون معرفت، تهران، ص 694 .
4- بحارالانوار، ج‏93، ص 363 ؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 150 ؛ سنن النبى، ص 251 .
5- سنن ابى داود، ج 2، ص 195 ؛ فتح البارى، ج 11، ص 21 .
6- طبقات الکبرى، ج 1، ص 372 ؛ شرح اصول کافى ج 1، ص 240 ؛ سنن النبى، ص 103 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 19 ؛ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 41 ؛ وسائل الشیعه، ج 8، ص 507 ؛ اصول کافى، ج 2، ص 99 ؛ بحارالانوار، ج 7، ص 249 .
7- صحیح مسلم، ج 5، ص 114 ؛ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 254.
8- مجمع الزوائد، ج 5، ص 132 ؛ بحارالانوار، ج 16، ص 249 ؛ کنزالعمال، ج 7، ص 122 .
9- مستدرک الوسائل، ج 8، ص 281 ؛ سنن النبى، ص 123 ؛ بحارالانوار، ج 73، ص 23 ؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55 .
10- فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 6، ص 44 ؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 16 ؛ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 258 .
11- نهج‏البلاغه، خطبه 160 .
12- دعائم الاسلام، ج 2، ص 251 ؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 258 .
13- تحف العقول، ص 28 ؛ خصال، ص 522 ؛ کنزالعمال، ج 10، ص 135.
14- براى آشنایى بیشتر با ویژگى‏هاى رفتارى - اخلاقى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آثار ذیل مراجعه کنید:
الف) سنن النبى، علامه طباطبایى .
ب) وحى و نبوت، مرتضى مطهرى .
ج) همنام گل‏هاى بهارى، حسین سیدى .
15- نهج البلاغه، خطبه 160.
16-عبدالرحمن جامى .


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: شنبه 88/7/11::: ساعت 9:2 صبح

برای توبه از غیبت حلالیت گرفتن از طرف لازم است یا نه؟

در پاسخ به نکاتی توجه کنید :
1- ما از نحوه تاثیر دعا و استغفار و اعمالی که برای غیبت شونده انجام می دهیم با رضایت و حلیت او آگاهی درستی نداریم ولی چون این حقیقت از زبان معصومین بیان شده به درستی آن اذعان داریم .
2- شاید در عالم واقع دعا و استغفار و صدقه دادن ما از طرف آن فرد موجب رضایت و خشنودی او گردد و همین امر موجب می گردد که از گناه و خطای غیبت شونده بگذرد و او را مورد عفو و بخشش قرار دهد .
3-غیبت از جمله گناهانی است که مشتمل بر دو حق، یعنی حق الله و حق الناس می باشد. یعنی غیبت کننده از دو جهت مدیون است: اول، نسبت به خدای تعال که مخالفتش را مرتکب شده، دوم، نسبت به کسی که آبرویش به وسیله غیبت مورد حمله قرار گرفته است. لذا کسی که می خواهد از این گناه توبه کند باید از هر دو جهت تسویه حساب نماید.
برای ادای حق الله طبق قاعده عمومی توبه، بر غیبت کننده واجب است پشیمان شده از کردار خویش متأسف باشد به این امید که بدین وسیله از حق خداوند پاک شود.
اما برای ادای حق الناس قاعده این است که از صاحب حق که غیبتش را کرده است طلب حلیت کند. غیر از این قاعده بعضی از احادیث نیز بر این حکم دلالت دارند. ولی از بعضی اخبار چنین استفاده می شود که برای خروج از حق الناس استغفار برای کسی که غیبتش را کرده است کافی است.
به تبع این اخبار به ظاهر متعارض در بین علما دو قول متعارض پیدا شده است، گروهی قائل به وجوب استحلال و گروه دیگری قائل به کفایت استغفار شده اند.
امام صادق(ع) می فرماید: از نبی اکرم(ص) سؤال شد: کفاره غیبت چیست؟ فرمود: این است که هرگاه کسی را که غیبتش را کرده ای به یادآوری برای او طلب مغفرت کنی.
سئل النبی(ص): «ما کفاره الاغتیاب؟ قال: تستغفر الله لمن اغتبته کلما ذکرته».
از روایاتی نیز استفاده می شود که طلب حلیت از طرف مقابل لازم است و خدا توبه اش را نمی پذیرد تا طرف مقابلش او را حلال کند.
هر یک از این دو قسم روایت دلیلی بر یکی از دو قول هستند ولی روایتی از امام صادق(ع) رسیده است که می تواند جامع بین دو قول باشد حضرت فرمود: اگر غیبت کسی را کردی و او با خبر شد باید از او طلب حلیت کنی ولی اگر مطلع نشد برایش طلب مغفرت کن.
دلیل این حکم این است که اگر شخص غیبت شده اطلاع نداشته باشد طلب حلیت از او به منزله خبر دادن و موجب برانگیختن فتنه و برافروختن آتش کینه است.
اگر شخص غیبت شده به سبب مرگ یا مسافرت از دسترس خارج شده باشد مثل کسی است که ازغیبت خبر ندارد و استغفار کفایت می کند  (ترجمه اخلاق، ص 242).
شما گناهی انجام داده اید و سخت از آن پشیمان هستید، در این زمینه باید بدانید که همین پشیمانی برای شما توبه محسوب می شود و خداوند طبق آیات قرآنی هم توبه کنندگان را مورد بخشایش قرار می دهد و هم آنها را دوست دارد، بنابراین نباید نگران باشید، زیرا نگرانی مفرط در این زمینه ممکن است باعث تضعیف حضور قلب شما شده باشد. کم شدن حضور قلب تنها به خاطر انجام گناه نیست. ممکن است این اختلال به خاطر عوامل دیگری نیز باشد، که باید مورد توجه قرار داد.
4- این مطلب در موردی است که حلیت طلبیدن از فرد غیبت شونده ای که از غیبت شدنش خبر ندارد موجب فتنه و مفسده گردد و اگر چنین نباشد می توان از او حلیت طلبید .
5- در این زمینه توصیه می شود اگر افرادی که پیش آنها غیبت کرده اید می شناسید، به نحوی از غیبت شده اعاده حیثیت نمایید و به طور مثال به اطلاع آنها برسانید که در مورد آن مطلب اشتباه کرده اید و با یادآوری نکات قوت شخصیت آن فرد به جبران آن بپردازید و در صورتی که امکان این کار نیست و اگر به خود غیبت شده نیز بگویید باعث مفسده می شود و امکان برخورد هست، تنها توبه و استغفار کافی است.
6- با عمل به این دستور نه تنها فرد غیبت شونده ما را در دنیا حلال می کند بلکه در آخرت نیز ما را مورد عفو قرار می دهد و ما را می بخشد و در این صورت از این نظر عقاب و کیفری متوجه ما نیست .
7-اگر ما از فرد غیبت شونده حلیت طلبیدیم ولی او ما را نبخشید و ما از این گناه خود توبه کردیم و برای او نیز استغفار کردیم در واقع به وظیفه ای که خداوند برای ما در این مورد تعیین کرده عمل کرده ایم و ان شاء الله خود خداوند در اخرت آن فرد را با لطف و کرمش از ما راضی می کند تا ما مورد مواخذه و کیفر قرار نگیریم .

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/6/8::: ساعت 12:44 عصر

مردم می گن که من آدم خشک و قُدی هستم، برای رفع این موضوع چکار کنم؟

پاسخ:

استنباط ما از کلمه خشک و قد، ضعف اخلاق و عدم توانایی برخورد اجتماعی شاد و مهربان با دیگران است. یکی از توانایی های مهم انسان که اتفاقا تاثیر بسزایی در ساخت شخصیت و تحکیم موقعیت اجتماعی او دارد، توانایی برخورد شاد و خوش اخلاق بودن و مهرورزی با آنها است. تمامی انبیا و اولیای الهی و انسان های بزرگ و با ایمان، خوش اخلاق و مردم دوست بوده اند و انسان دوستی و مهرورزی یکی از دستورات و آموزه های مهم اسلام و ادیان است.
البته خوش اخلاقی دارای دو معنای عام و خاص است. معنای عام آن اتصاف به فضایل اخلاقی و تحصیل مجموعه کمالات و خصلت های پسندیده ای است که انسان در مسیر خودسازی و پرورش نفس، خود را به آنها می آراید و معنای خاص آن خوشرویی، خوشرفتاری و برخورد شاد و پرنشاط با دیگران است. مقصود ما از این گفتار معنای خاص خوش اخلاقی است.
به طور کلی رابطه با مردم و اخلاق اجتماعی یکی از مهمترین و گسترده ترین عرصه های خودسازی و پرورش توانایی های انسان است. در این عرصه است که انسان می تواند در اثر ارتباط با انسان های دیگر ارزش های وجودی سایر مهارت های حرفه ای، علمی، عقلی و مدیریتی خود را بنمایاند و فضایل اخلاقی و کمالات انسانی را در خویش نهادینه کند و همچنین به شکوفایی توانایی هایی دیگران نیز کمک نماید. صحنه اجتماع عرصه یک تعامل بسیار گسترده است که در آن عوامل خدمت رسان، آموزش دهنده، آموزش گیرنده، کارآفرین، کارفرما، کارآموز و کارکنان در تمامی حوزه ها در یک شبکه فعال به شکوفایی توانایی های یکدیگر کمک می کنند و هدف تمامی این سیستم برای تمامی اعضای آن، چیزی جز توانمند سازی فرد و جامعه انسانی در ابعاد گوناگون، نیست.
در عرصه تعامل اجتماعی، حسن خلق و خوش اخلاق بودن، به معنای خاص آن، جایگاه ویژه ای دارد. خوش اخلاقی اولین نمود توانایی شخصیت انسانی و پرورش یافتگی او در حوزه ارزش های انسانی و اخلاقی است.
در اصطلاح اخلاقی و آموزه های دینی اسلام به کسی خوش اخلاق گفته می شود که با گشاده رویى، زبانی ملایم و برخوردی شاد با مردم روبرو می شود، و در هر شرایطی این توانایی را دارد که با خوش روئى برخورد کند، لب هایى پر از تبسم، و کلماتى پر از محبت و لطف داشته باشد. البته همه ما کاملا واقف هستیم که این توانایی در روابط اجتماعى انسان چه تاثیر اعجاز گونه ای دارد و چه مقدار کارگشا است.
به عکس، کج خلقى و ترش روئى و سخنان خشن و خشک و فاقد لطف و محبت، حالت آزار دهنده ای است که ریشه در شخصیت نابهنجار فرد بد اخلاق دارد و علامت ضعف وجودی و نقصان پرورش یافتگی او می باشد. انسان های ضعیف، شکست خورده، نا امید، عصبانی و ناتوان معمولا بداخلاق می شوند. این افراد اغلب در هر شرایطی حالت طلب کاری دارند و عزت نفس و توانایی های خود را نادیده می گیرند. کج خلقی معمولا باعث ناراحتی عصبی خود فرد، آزار خانواده او، نفرت عمومی و گسستن پیوندهاى اجتماعى واجد آن خواهد شد.
صادق آل محمد(ع) در تعریف خوش اخلاقی فرموده: حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی، سخنت را پاکیزه گردانی و برادرت را با خوش رویی دیدار نمایی. 1
اهمیت خوش اخلاقی:
دین اسلام همواره پیروان خود را به نرم خویی و ملایمت در گفتار و رفتار فراخوانده و از درشتی و تند خویی بازداشته است.
می دانید چرا؟ چون این آموزه یکی از مهمترین عوامل قدرت، موفقیت و پیروزی انسان در زندگی است.
آیا می دانید مهمترین عامل موفقیت انبیای الهی به خصوص پیامبر گرامی اسلام(ص) در جذب قلوب انسان ها و گسترش دین چه بوده است؟ این عامل همانا خوش اخلاقی، گشاده رویی ، کلام نرم و دلنشین و نرم خویی آن حضرات بوده است.
حسن خلق و خوش رویی در نفوذ سخن انسان در دیگران اثری شگفت دارد.
به قول شاعر: از محبت خارها گل می شود. و از محبت سرکه ها مل می شود.
از آن روی خدای مهربان پیامبران و سفیران خود را از میان انسان های عطوف و خوش اخلاق برگزیده تا بهتر و آسان تر در قلب ها نفوذ کنند و آنان را به سوی حق شناسی و حق پرستی دعوت نمایند.
این مردان بزرگ به اندازه ای خوش اخلاق و خوش برخورد بودند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را جذب می نمودند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده خود می نمودند و منقلب می ساختند.
درباره پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) که مصداق کامل حسن خلق بود خدای مهربان فرمود: انک لعلی خلق عظیم. به درستی که تو با اخلاق پسندیده و بزرگ آراسته شده ای. 2
بعد در آیه ای دیگر فرمود به همین دلیل هم توانستی در دلها نفوذ کنی و آنان را پیرامون خود گرد آوری و در دعوت خویش موفق عمل کنی. فبما رحمه من الله لنت لهم و او کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک. چون در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرم خو شده ای اطرافت گرد آمدند و اگر خشن و سنگ دل بودی، هر آینه از گردت پراکنده می شدند. 3
در تاریخ اسلام می خوانیم: علی(ع) به فرمان پیامبر گرامی(ص) دو نفر از دشمنان اسلام را که بر علیه مسلمان ها توطئه می کردند، دستگیر کرد و به نزد آن حضرت آورد. پیامبر(ص) اسلام را به آنان عرضه کرد، ولی نپذیرفتند، بنابراین به جرم توطئه بر علیه اسلام آن دو تن را محکوم به اعدام نمود.
در این هنگام جبرائیل نازل شد و عرض کرد: یکی از آنان خوش اخلاق و سخاوتمند است، پس او را عفو نما. پیامبر از کشتن او در گذشت، آن فرد چون دانست که به خاطر آن دو صفت اخلاقی مورد عفو قرار گرفته است، شهادتین گفت و مسلمان شد.
پیامبر خدا(ص) در حق ا و فرمود: او از کسانی است که خوش رویی و سخاوتمندی اش او را به سوی بهشت کشانید. 4
مى‏فرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترین اخلاق پیامبران ورادمردان خوشروئى است، هنگامى که به هم مى‏رسند و مصافحه و دست ‏دادن به یکدیگر است، هنگامى که با هم ملاقات مى‏کنند. 5 از آن رو هر وقت ‏پیامبر مسلمانى را مى‏دید فورا با او مصافحه مى‏کرد و بر این امر بسیار تاکید مى‏نمود. در روایت است که‏هرگاه دو مؤمن به هم مى‏رسند و دست می دهند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل خزان مى‏ریزد.
از اخلاق حضرت آن بود که به هر کس ‍ مى رسید سلام مى کرد، و ، و با هر که دست مى داد دست خود را نمى کشید تا او دست بکشد، و با هر یک از اصحاب دیدار مى کرد با او مصافحه مى نمود و دست او را مى گرفت و انگشت در انگشت او مى کرد و سخت مى فشرد.
در سیره اخلاقی آن حضرت آمده که از همه مردم دیرتر خشم مى گرفت و از همه زودتر خشنود مى شد، مهربانترین مردم به آنان و خیرخواه ترین و سودمندترین مردم براى آنان بود.
چگونه خوش اخلاق شوم؟
راهکار تحصیل خوش اخلاقى و مبارزه با بداخلاقى و علاج آن عبارت است از:
1. توجه به ارزش و آثار خوش اخلاقى و آثار نیک آن و همچنین زشتى بداخلاقى و آثار بد آن: براى این منظور بهترین راه موجود، مطالعه‏ى روایات و آیاتى است که در زمینه حسن خلق و سوء خلق وارد شده است. در این زمینه فعلا سخن نمی گوییم چون در فصلی مستقل بدان خواهیم پرداخت.
راه دیگری که وجود دارد مطالعه در احوال مردمان است. در جامعه افراد خوش اخلاق و بد اخلاق فراوانند. با کمی دقت در احوال دیگران خواهیم دید که افراد خوش اخلاق در زندگی و روابط خود موفق تر و شادتر اند، سالم تر زندگی می کنند، روزی آن ها بیشتر است، دوست داشتنی تراند و بیشتر مورد احترام مردم هستند. مردم به آن ها اعتماد و وثوق بیشتری دارند و از لذت و سعادت بیشتری برخوردارند و در مقابل آدم های بداخلاق کم روزی، منزوی، غمگین، بیمار و دارای شخصیتی شکننده تر هستند و از زندگی خود جز رنج و زحمت نصیبی ندارند.
2. پرورش عواطف انسانی: یکى از ابعاد مهم وجودى انسان عواطف طبیعى، انسانى و ایمانى او است. دوست داشتن دیگران و ایجاد رابطه عاطفى با سایر انسان ها قابل رشد و تربیت است. انسان های مهربان شاخص ترین و دوست داشتنی ترین افراد جامعه و یک فامیل هستند. قسمت بزرگى از لذت و شادى زندگى از طریق ایجاد ارتباط عاطفى با دیگران تأمین مى‏شود باید توجه نمود که این شادى و لذت از طریق خوش اخلاقى، یعنى ایجاد رابطه‏ى عاطفى مثبت، محبت کردن و دوست داشتن دیگران بدست مى‏آید و بد اخلاقى که در واقع همان رابطه‏ى عاطفى منفى است، موجب کدورت و عذاب زندگى خواهد بود و دیگران را از گرداگرد انسان مى‏پراکند. على(ع) فرمود: بداخلاقى زندگى را سخت مى‏کند و موجب عذاب نفس است.
3. تمرین و نهادینه سازی: از راه هاى دیگر تحصیل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرین عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با دیگران است. هر کس قادر است با یک تصمیم قوى و عزم جزم با رعایت اصل تدریج، به تمرین عملى در این زمینه بپردازد. اگر کسى تصمیم بگیرد حداقل به مدت چهل روز در برخورد خود نسبت به اطرافیان تجدید نظر نماید و در این مدت باروئى گشاده، لبى خندان و رابطه‏اى صمیمى برخورد نماید، نرم و زیبا سخن بگوید، قطعا نتایج خوبى خواهد گرفت.
یکی از مهمترین کار هایی که در این زمینه باید تمرین کرد برخورد شاد است. سلام و احوالپرسى توأم با تبسم، دست دادن و گاهی که فاصله ها زیاد می شود، معانقه همراه با صمیمیت و احترام، اولین فن موثر ارتباطى، به منظور تمرین خوش اخلاق بودن و همچنین جلب محبت دیگران است. اولین لحظه ملاقات از اهمیت فوق‏العاده‏اى برخوردار است، به نحوى که موفقیت یا شکست در امر دوست‏یابى به آن بستگى دارد.
معمولاً افرادى که ما با آنها ملاقات مى‏کنیم دو دسته‏اند:
دسته اول برخوردى شاد و صمیمى دارند. این دسته داراى محبوبیت اجتماعى و دوستان فراوان‏ترى هستند
دسته دوم در برخورد اولیه خشک و بى‏روح مى‏نمایند. کسانى که لبخندزدن به چهره دیگران بر ایشان دشوار است. افراد این گروه یا تنها هستند و یا دوستان کمى دارند.
در فرهنگ دینى ما، نسبت به سلام‏کردن، مصافحه و تبسم، احترام، محبت و ابراز علاقه قلبى سفارش و اهتمام فراوان شده است.
عدى بن حاتم مى‏گوید: وارد مدینه شدم. پیامبر خدا(ص) مرا شناخت از جاى خود برخاست و دست مرا گرفت و به خانه خود برد... من از فروتنى وى غرق حیرت شدم و از اخلاق پسندیده و ملکات فاضله، و از احترام فوق ‏العاده‏اى که نسبت به تمام افراد قائل بود دریافتم که وى فرد عادى، و فرمانرواى معمولى نیست.
حتّى وقتى که عمیقاً غمگین و ناراحت هستید، سعی کنید خود را شاد نشان دهید و تبسم نمایید. چنان که امام على (ع) در توصیف مؤمن مى‏فرماید: شادى مؤمن در چهره او، واندوه وى در دلش پنهان است. (المؤمن بِشره فى وجهه، و حزنه فى قلبه). 6
به قول حافظ: با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نى گرت زخمى رسد آیى چو چنگ اندر خروش.
4- شوخ طبعی: یکی دیگر از عوامل خوش اخلاقی، داشتن روحیه شوخی و مزاح است. به عبارت دیگر جدی بودن زیاد سبب سرد شدن روابط می شود، بنابراین گاهی هم شوخی و مزاح لازم است. ولی باید توجه داشت که شوخی کردن رفتار بسیار ظریفی است که اگر مناسب نباشد تأثیر معکوس می دهد. یعنی به جای شاد کردن، سبب ناراحتی فرد می شود. پس باید در شوخی ها به شخصیت فرد لطمه وارد نشود و احترام او کاملا حفظ شود و شخصیت و وقار فرد شوخی کننده نیز تضعیف نگردد.
5. نگرش توحیدی: راه بنیادین تحصیل خوش اخلاقى، نگاه توحیدی و عرفانی به هستی و انسان ها است؛ یعنى توجه به این معنى که تمامى انسان ها در حقیقت مظاهر و آفریده های حق تعالى هستند و هر گونه برخوردى با آن ها، در واقع برخورد با آفریننده آنان محسوب مى‏شود. احترام و مهربانى با هر انسانی، در واقع احترام به پدیدآورنده‏ى او به حساب می آید و ترش روئى و نا مهربانى با ایشان نیز بی ارتباط با خالق آن ها نیست. در یک مثال ساده چگونه است که احترام و برخورد نیک و بد ما با فرزند کسی که او را می شناسیم، به نحوی به پدر او باز می گردد، ما اگر با فرزند شخصیتی که او را دوست می داریم روبرو شویم، او را به خاطر پدرش گرامی می داریم و یا ممکن است نسبت به فرزند یک شخصت ستمگر و دشمن خدا، روی خوش نشان ندهیم، هرگونه معامله ای با خلق نیز در حقیقت معامله با خالق آنها به حساب مى‏آید. باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که ما از طریق روابطی که با خلق خدای تعالی داریم و نوع برخورد شایسته و نا شایست، در حقیقت با خدا معامله می کنیم و به خدا نزدیک یا دور می شویم.
تمامی این انسان ها بندگان خدای هستند و او است که همه آن ها را آفریده و آفریدگان خود را دوست دارد و هرگز راضى نمی شود کسی با ایشان به ناحق برخوردى نامناسب و ناشایست داشته باشد، از آن روی یکی از راه های مهم جلب رضایت خویش را در گشاده‏روئى با خلق و تحصیل رضایت مخلوق و خدمت به آن ها، قرار داده.
به خاطر همین پیوند عمیق میان خالق و مخلوق است که در روایات وارد شده است: من لم یشکر المنعم من المخلوقین، لم یشکر الله عزوجل. 7 کسى که از مخلوق تشکر نمی کند در حقیقت از خالق آنها تشکر نکرده است. این یک قاعده کلی است و کسى که نسبت به مخلوقات الهى ترش روئى نماید، این نوع برخورد، به نوعی ترش رویی با خداوند محسوب می شود.
نگرش توحیدی باعث می شود که ما بسیاری از کینه هایی که نسبت به دیگران داریم فراموش کنیم، دشمنی ها را کنار بگذاریم، اهل گذشت باشیم و بدی های آنان را به دل نگیریم، هرگز با کسی خشونت نورزیم، به خاطر خداوند، درشتی آن ها را تحمل کنیم، با بردباری و مدارا با همگان رفتار نماییم و خوش اخلاق باشیم.
6- اصلاح شخصیت اخلاقی: دومین راه بنیادین تحصیل خوش اخلاقی، اصلاح شخصیت اخلاقی و ملکات درونی است. اخلاق خوش ظاهری و گشاده رویی از جهتی برآیند و بازتاب شخصیت درونی و فضایل خلقی نهادینه شده در باطن انسان است. کسی که از دیگران متنفر است و نسبت به آنها کینه دارد، چگونه می تواند در برخورد اجتماعی خود با آنها، روی خوش، چهره ای خندان و همراه با صمیمیت داشته باشد. آدم حسود همین طور. چطور می توانیم توقع داشته باشید که یک آدم حسود با محسود خود شاد برخورد نماید، خود خواهی، خودبینی، تکبر، غرور و خودپسندی، خشم و عصبانیت و پرتوقع بودن، همه عوامل بد اخلاقی هستند. اگر بخواهیم در ظاهر انسان خوش اخلاق و خوش برخوردی باشیم، یکی از راه های اساسی آن این است که رزایل اخلاقی را از درون خود بپالاییم، تا درون انسان پاک و زلال نباشد، آبی که از چشمه وجود او می جوشد، زلال و شفاف نخواهد بود. به قول شاعر از کوزه همان برون تراود که در او است.
پانوشت:
1- جامع السعادات، ج1، ص324.
2- قلم، 4.
3- آل عمران، 159.
4- بحارالانوار ج 71، ص 389.
5- مجموعه ورام، ص 29.
6- نهج البلاغه، حکمت 333.
7- عیون اخبار الرضا، ج2 ، ص 24.

برای مطالعه بیشتر ر.ک:
1-معراج السعاده، ملا احمد نراقی، مقام سوم، مبحث غضب و حلم
2- اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج 3، ص 135 و 377.

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: شنبه 88/3/30::: ساعت 10:38 صبح

چگونه می توانیم از دروغگویی پرهیز کنیم؟ آیا حرف زدن به طریقی مثلا « کسی درب منزل با من کاری دارد به یکی از افراد حاضر در خانه می گوییم، بگو اینجا نیست! منظور من از اینجا مثلا اتاق خانه است!» دروغ محسوب می شود؟ لطفا درباره این گونه حرف زدنها به اشکال گوناگون توضیح دهید؟

دروغ با انگیزه های فراوان، همچون دشمنی، حسادت، تأمین منافع دنیوی، طمع و یا عادت انجام می شود، ولی مهمترین عامل آن ضعف نفسانی است، به عبارت دیگر دروغ کار آدم های ضعیف و ترسو است و انسان قوی و شجاع دروغ نمی گوید؛ زیرا که نیازی به استفاده از این روش غلط ندارد. اصولا چرا باید انسان مرتکب خطا و خلافی بشود و سپس بخواهد برای این که مورد سرزنش دیگران قرار نگیرد، دچار خطای بزرگتر و گناه عظیم تری همچون دروغ گردد. آیا پسندیده تر آن نیست که آدمی رفتار روزانه خویش را به نحوی تنظیم نماید که مجبور به دروغ گویی نگردد؟ البته دروغ از گناهانی نیست که هیچ گونه مورد استثنایی نداشته باشد و تمام مصادیق آن، همچون مصادیق «ظلم» قبیح و حرام باشد. گاهی برخی از مصادیق دروغ در شرایط خاصی جایز و بلکه واجب می شود، مانند نجات جان مسلمان از کشته شدن و یا اسیر گشتن، حفظ مال و آبروی مؤمن، اصلاح نمودن میان مردم و ایجاد صلح و دوستی، فریب دشمن و غلبه بر او در جنگ ها و کسب رضایت و خشنودی همسر، که البته در همین موارد نیز بهتر است در صورت امکان توریه نماید، یعنی به گونه ای سخن بگوید که دروغ محسوب نشود، زیرا دروغ در هر صورت بازتاب ناهنجاری بر روح و شخصیت او خواهد داشت و جرئت او را بر دروغ گویی خواهد افزود.
فلسفه و حکمتی که باعث می شود برخی از اقسام دروغ جایز شمرده شود، وجود مصلحت برتری، همچون حفظ منافع معنوی مؤمنین، سلامت و امنیت جامعه ایمانی و خانواده است که در آن موارد بر مفسده دروغ گویی ترجیح می یابد. در این صورت اگر دروغ گفتن باعث حفظ یک مصلحت مهمتری در بین می شود مثل آنکه اگر دروغ گفته شود با عث می شود با افشاء نکردن راز یک مومن جان یا مال و یا آبروی او حفظ گردد در این صورت دروغ گفتن اشکال ندارد جهت مطالعه بیشتر ر.ک: - ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقی، ج 2، بحث دروغ - اصول کافی، ج 2، باب الکذب - میزان الحکمه، ج 11، ص 5119 با ترجمه فارسی، عنوان 457
T}همه مراجع:{T «دروغ مصلحتى» به معناى رایج نزد مردم - که در واقع «دروغ منفعتى» است - حرام است. موارد جواز دروغ در اسلام مشخص است؛ از جمله آنها وجود مصلحت اهم (مثل حفظ جان مؤمن و یا رفع نزاع بین دو مسلمان) است.V}امام، استفتاءات، ج 2، گناهان کبیره، س 4؛ دفتر همه مراجع.{V
موارد جواز دروغ
‏دروغ در اسلام بلکه تمامى ادیان الهى حرام است، ولى در مواردى که مصلحت دروغ گفتن بیشتر از مفسده آن باشد، دروغ حرام نیست، بلکه در برخى موارد واجب است. در این گونه موارد، دروغ، مصلحت‏آمیز نام گرفته است؛ از جمله موارد آن:
1- اصلاح بین مردم؛ امام صادق(ع) فرمود: «انّ اللَّه أحبّ الکذب فى الإصلاح... و أبغض الکذب فى غیر الاصلاح؛خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بین مردم دوست دارد».(میزان الحکمة، عنوان 3466، حدیث 17474.)
2- دفع شر ظالمان؛ امام صادق(ع) فرمود: «الکذب مذموم الاّ فى امرین: دفع شرالظلمه و اصلاح ذات البین؛ کذب بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمى را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند».(همان، حدیث 17476)
3- دروغ در حال ضرورت: انسان به خاطر ضرر مالی وجانی سنگین می تواند دروغ بگوید. یعنی ضرر مالی باید به گونه ای باشد که تحمل آن دشوار باشد.اما ضرر های ناچیز موجب جواز دروغ نمی شود.
تمام موارد را می توان در یک قاعده کلی خلاصه کرد وآن عبارت است از: به خطر افتادن اهداف مهم تر . در حقیقت تجویز دروغ در این موارد به خاطر ضرورت است وباید به همان قدر ضرورت اکتفا شود.
موارد بسیارى نیز وجود دارد که به عنوان دروغ مصلحت‏آمیز در بین مردم شناخته مى‏شود، اما در واقع چنین نیست، مثلاً کسى به خاطر مصلحت فردى خود و منافع شخصی وکارهای جزیی دروغ مى‏گوید.
آن چه نزد عوام متداول است و آن را دروغ مصلحتى مى نامند که مصلحت شخصى خودشان است ، دروغ واقعى و حرام بوده و داراى آثار خود است و مصلحت اندیشى موجب عذر نخواهد بود.
بنا براین ، دروغ ذاتاً کار فوق العاده بدى است و بسیارى از مشکلات و بدبختى ها و نابسامانى هاى اجتماع کنونى ما بر اثر همین دروغ است. در بعضى از بیاناتى که از ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) رسیده، دروغ را کلید سایر گناهان شمرده اند!
ولى در عین حال در پاره اى از موارد استثنایى، پیش آمدهایى مى کند که اگر انسان در آن جا راست بگوید فتنه و فساد بزرگى برپا مى شود در حالى که اگر راست نگوید آتش فتنه خاموش مى گردد; مثلا، هرگاه میان دو نفر اختلاف شدیدى باشد و یکى از آنها پشت سر دیگرى بدگویى کند و ما هم بشنویم و بدانیم که اگر در برابر سؤالاتى که مى شود راست بگوییم و بدگویى هاى او را فاش کنیم، آتش فتنه اى برپا مى شود که ممکن است تلفات و خسارات مهمّى به بار آورد; بدیهى است در چنین موردى راست گفتن کار غلطى است و هیچ عاقلى نمى تواند بگوید در چنین موردى هم باید راست گفت، این یک قانون مسلّم عقلى است که هرگاه فساد چیزى از اصلاح آن بیشتر باشد، ما باید از آن چیز بپرهیزیم.
قوانین اسلامى نیز این حکم عقلى را تأیید نموده و در چنین موارد استثنایى، از روى ضرورت دروغ گفتن را تجویز مى کند.
ولى به دو موضوع باید مؤکّداً توجه داشت: نخست این که این موضوع کاملا جنبه استثنایى دارد و جز در شرایط خاصّى دروغ گفتن جایز نیست و نباید عدّه اى موضوع «دروغ مصلحت آمیز» را دستاویز کرده و بدون جهت و یا براى به دست آوردن منافع شخصى دروغ بگویند و این عمل زشت را به نام این که مصلحت! ایجاب کرده، مرتکب شوند.
دوّم این که اسلام بقدرى به موضوع دروغ اهمّیّت داده که حتّى در مواردى که ضرورت ایجاب مى کند که انسان دروغ بگوید، دستور «توریه»(توریه» بر وزن «توصیه» سخنى است که دو معنا دارد، گوینده از آن معنا خاصّى را که حقیقت است اراده کرده و شنونده معنا دیگرى مى فهمد.) داده است و در میان دانشمندان و فقهاى ما این فتوا مشهور است.
منظور از «توریه» این است که در موارد ضرورى به جاى دروغ گفتن، جمله اى گفته شود که شنونده به گمان خود از آن مطلبى استفاده کند در حالى که منظور گوینده چیز دیگرى بوده است; مثلا: کسى از ما بپرسد آیا فلان کس درباره من چنین حرف بدى زده؟ ما در جواب مى گوییم: نه و منظورمان این باشد که به این عبارت نگفته - اگر چه همان مطلب را به عبارت دیگر گفته است - ولى شنونده از کلمه «نه» چنین مى پندارد که اصلا آن حرف درباره او گفته نشده است.
اگر در کلمات پیشوایان دین - به مقتضاى ضرورت و حفظ جان و مال مردم و جلوگیرى از اختلافات و فتنه ها - دروغ مصلحت آمیزى بوده باشد، حتماً از قبیل توریه است که دروغ محسوب نمى گردد.
این نکته هم ناگفته نماند، در مواردى که وظیفه انسان توریه یا دروغ مصلحت آمیز باشد، اگر راست بگوید گناه کرده و هر فسادى به وجود بیاید او مسؤول است!
بنابر این اگر دروغى ‏براى جلوگیرى از گناه گفته شد یا ظلمى را از مظلومى دفع کرد، جان کسى را خرید، زیانى را از کسى بر طرف کرد، ناروایى‏اش بر طرف مى‏شود و از زمره گناهان‏دسته دوم خارج مى‏گردد و کارش به جایى مى‏رسد که پسندیده مى‏شود، زیرا دروغ داراى‏قبح ذاتى نبوده و قبح عرضى آن هم بدین وسیله بر طرف گردیده است.
مصداقی که شما بدان اشاره کرده اید در صورتی که دارای مصالح نامبرده و مانند آن باشد می تواند از اقسام توریه باشد.


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: شنبه 88/2/12::: ساعت 10:20 صبح

سوال: من انسانی هستم که بیش از نیمی از سخنانم در روز دروغ است، خواهش می کنم به گونه ای مرا راهنمایی کنید تا این عادت کثیف که مرا به ظلالت کشانده را ترک کنم!

پاسخ: شخصی به حضور پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) رسید , عرض کرد : نماز می خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم , دروغ هم می گویم ! کدام را اول ترک گویم ؟ ! پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) فرمود : دروغ , او در محضر پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید . هنگامی که خارج شد , وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد , اما بلافاصله در این فکر فرو رفت , که اگر فردا پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) از او در این باره سؤال کند چه بگوید , بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است , اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می شود , و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف این طرز فکر و سپس خود داری و اجتناب برای او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ی ترک همه ی گناهان او گردید .
دروغ و واژه های معادل آن در زبان عربی , از قبیل کذب , افتراء , افک , به معنای خبر مخالف با واقع به کار می روند . دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقیهان و نزد عرف نیز به همین معناست . راستی و صدق نیز که نقطه ی مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعریف شده است .
انسان از اینکه به او دروغ گفته شود , نا خشنود می شود و احساس بیزاری می کند و این بهترین گواه بر آن است که سرشت پاک بشری از این عمل , تنفر داشته , از آن می پرهیزد . طبیعت و فطرت انسانی با دروغ نا سازگار بوده , در برابر این عمل , نوعی مقاومت و باز دارندگی از خود نشان می دهد که از آن با عنوان قبح عقلی یاد می شود . (1) از دیدگاه شرع نیز احادیث فراوانی در زمینه ی قبح دروغ وارد شده است که تفکر و تأمل در این احادیث موجبات دوری انسان از این صفت زشت - که مخرب دنیا و آخرت می باشد - رافراهم می کند .
در تفسیر شریف نمونه , ضمن بیان مقدماتی در خصوص دروغ , اینگونه آمده :
اصولا ً در تعلیمات اسلام به مسأله ی راستگویی و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه های آنرا به طور فشرده و فهرست وار ذیلا ً ملاحظه می کنید :
1 – راستگویی و اداء امانت دو نشانه ی بارز ایمان و شخصیت انسان است , حتی دلالت این دو برایمان از نماز هم برتر و بیشتر است .
امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید : نگاه به رکوع و سجود طولانی افراد نکنید , چرا که ممکن است عادت آنها شده باشد , به طوری که اگر آنرا ترک کنند ناراحت شوند , ولی نگاه به راستگویی و امانت آنها کنید .
ذکر این دو با هم ( راستگویی و امانت ) به خاطر این است که ریشه ی مشترکی دارند ؛ زیرا راستگویی چیزی جز امانت در سخن نیست , و امانت همان راستی در عمل است .
2 – دروغ سرچشمه ی همه ی گناهان
در روایات اسلامی دروغ به عنوان کلید گناهان شمرده شده است , علی ( علیه السلام ) می فرماید : الصدق یهدی الی البر و البر یهدی الی الجنة راستگویی دعوت به نیکوکاری می کند و نیکوکاری دعوت به بهشت .
در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام ) می خوانیم , ان الله عز و جل جعل للشر اقفالا ً و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب و الکذب شر من الشراب خداوند متعال برای شر و بدی , قفل هایی قرار داده و کلید آن قفلها شراب است ( چرا که مانع اصلی زشتی ها و بدیها عقل است و مشروبات الکلی عقل را از کار می اندازد ) سپس اضافه فرمود : دروغ از شراب هم بدتر است .
امام عسگری ( علیه السلام ) می فرماید : جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده , و کلید آن دروغ است .
رابطه ی دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار , هرگز نمی تواند راستگو باشد . چرا که راستگویی موجب رسوائی او است و برای پوشاندن آثار گناه , معمولا ً باید متوسل به دروغ شود . و بعبارت دیگر , دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد می کند , و راستگویی محدود .....
3 – دروغ سرچشمه ی نفاق است – چرا که راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل و بنابراین دروغ ناهماهنگی این دو است , نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست ....
4 – دروغ با ایمان سازگار نیست ... در حدیثی چنین می خوانیم : از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان , ممکن است ( احیانا ً) بخیل باشد . فرمود : آری , پرسیدند آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد ؟ فرمود نه ! چرا که دروغ از نشانه های نفاق است و نفاق , با ایمان سازگار نیست .....
5 – دروغ نابود کننده ی سرمایه ی اطمینان است .
می دانیم که مهمترین سرمایه ی یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومی است و مهمترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می کشاند دروغ و خیانت و تقلب است , و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویی و ترک دروغ در تعلیمات اسلامی همین موضوع است .....
حضرت علی ( علیه السلام ) در کلمات قصارش می فرماید : از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است , دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور می سازد . (2)
البته بحث در خصوص دروغ و پیامدهای زشت آن بسیار گسترده است . از جمله : ضعیف ساختن مروت و جوانمردی , فراموشی , سلب توفیق , لعن خدا و فرشتگان , فقر و تنگدستی , سرزنش و پشیمانی , نابودی شرم و حیا و .... که مطالعه ی بیشتر در این مورد را به شما پرسشگر گرامی واگذار می کنیم .

6- اصولا آدم های ضعیف به دروغ متوسل می شوند و دروغ نشانه ضعف انسان است. هیچگاه انسان قوی و صاحب اراده دروغ نمی گوید. گفتن حقیقت خود نشان از شجاعت انسان دارد. کسی که دورغ می گوید از به خطر افتادن منافعش هراس دارد و به خاطر حفظ منافع و خواسته های حقیر دنیوی خود، حقیقت را قربانی می کند.
اما راههای درمان دروغ :
برای درمان دروغ , بزرگان ما دو راه علمی و عملی را سفارش می کنند .
درمان از طریق علمی , با مطالعه ی آیات و احادیث وارده و کتب اخلاقی که در زمینه ی مذمت دروغ نگاشته شده , حاصل می شود . وقتی انسان به محرومیتها و خسارات ناشی از این صفت می اندیشد , می تواند با سعی و تلاش و تمرین این صفت زشت را از خود دور کند . یاد آوری مداوم پیامدهای دروغ – محرومیت از هدایت الهی , ناتوانی از چشیدن طعم ایمان , قرار گرفتن در زمره ی کفار و منافقان , سقوط در آتش جهنم و ... – انسان دروغگو را در درمان , کمک می کند .
آیة الله مجتبی تهرانی در زمینه ی درمان عملی دروغ می فرمایند : یکی از مهمترین روشهای عملی در درمان دروغ آن است که انسان پیش از آنکه کلمه ای را بر زبان بیاورد , درباره ی درستی یا نادرستی آن بیاندیشد , و به آثار و عواقب آن توجه کند .....
شیوه ی دیگر در درمان عملی دروغ آن است که از معاشرت با دوستان دروغگو بپرهیزد ؛ چرا که بسیاری از زشتیها در اثر رفت و آمد و همنشینی با انسانهای ناصالح پدید می آید و به عکس , بسیاری از زیبائیهای اخلاقی هم در همنشینی با خوبان و صالحان پدیدار می شود .
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد (3)
راه دیگر , قرار دادن تنبیه شرعی در صورت دروغ گفتن است . برای مثال : می توانید با هر بار دروغ گفتن مبلغی را به عنوان صدقه کنار بگذارید و یا فردای آن روز را روزه بگیرید .
دعا و نیایش و زاری به درگاه الهی و توسل به حضرات معصومین , بخصوص امام زمان ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) و تلاوت روزانه ی آیات قرآن کریم و تفکر در آن , بسیار مؤثر است .
بی شک اگر راهکارهای ارائه شده را بطور مداوم انجام دهید , پس از مدتی خواهید دید که بطور کلی این صفت را ترک کرده اید . انشاءالله
دوست عزیز
بدانید که هر کس با عمل خویش , چهره ی برزخی و قیامتی خود را می سازد و هر انسانی الی الابد با عمل خویش محشور است ؛ پس تلاش کنیم با عمل صالح و ترک زشتیها چهره ای زیبا و نورانی برای برزخ و قیامت خود بسازیم ؛ هر چند که اثرات این زیبایی را در دار دنیا نیز خواهیم چشید .
پیروز باشید.

(1) اخلاق الهی / آفات زبان / آیة الله مجتبی تهرانی
(2) تفسیر نمونه / ج 11 / ص 412 تا 415
(3) اخلاق الهی / آفات زبان / آیة الله مجتبی تهرانی

 


 
<      1   2   3   4   5      >
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید