سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2720839

  بازدید امروز : 163

  بازدید دیروز : 188

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
ای مردم! بدانید که کمال دین جستجوی دانش و عمل به آن است . [امام علی علیه السلام]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 89/4/13::: ساعت 12:32 عصر

درباره اخلاق توضیح دهید. اخلاق یعنی چه؟

با تشکر از شما دوست عزیز که با این مجموعه ارتباط برقرار کردید. سؤال شما بسیار کلی است؛ نمی دانیم منظور شما از اخلاق به عنوان یک علم است یا به عنوان صفات انسانی. در هر صورت توضیحاتی ارائه می شود امیدوارم بتوانیم پاسخی شایسته ذهن پرسشگر شما بدهیم.
«معنای عرفی اخلاق»
اخلاق جدای از معنای اصطلاحی آن معنایی عرفی دارد که بدیهی است. اخلاق در معنای عرفی یعنی لایه ای از رفتار انسان که در رفتار او با دیگران پدیدار می شود. وقتی می گوییم فلانی اخلاقش خوب است یعنی چه؟ یعنی او دارای صفات پسندیده است که باعث شده دیگران نسبت به شخصیت و رفتار او احساس خوبی داشته و در امان باشند ؛ او سراسر صلح و آرامش است. و هنگامی که از شخصی به عنوان بد اخلاق یاد می کنیم یعنی کسی که دارای تشعشعات منفی بوده و صفات منفی او همه را از گرد او فراری داده و اطرافیان، از بودن با او لذت نمی برند.
ادامه مطلب...

 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: چهارشنبه 88/8/27::: ساعت 11:0 صبح

نمی خواهم دروغ گو باشم اما بعضی وقت ها دچار می شوم کمکم کنید؟
دروغ و واژه های معادل آن در زبان عربی , از قبیل کذب , افتراء , افک , به معنای خبر مخالف با واقع به کار می روند. دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقیهان و نزد عرف نیز به همین معناست. راستی و صدق نیز که نقطه ی مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعریف شده است.
انسان از اینکه به او دروغ گفته شود, نا خشنود می شود و احساس بیزاری می کند و این بهترین گواه بر آن است که سرشت پاک بشری از این عمل, تنفر داشته, از آن می پرهیزد. طبیعت و فطرت انسانی با دروغ نا سازگار بوده, در برابر این عمل, نوعی مقاومت و باز دارندگی از خود نشان می دهد که از آن با عنوان قبح عقلی یاد می شود. (1)
از دیدگاه شرع نیز احادیث فراوانی در زمینه ی قبح دروغ وارد شده است که تفکر و تأمل در این احادیث موجبات دوری انسان از این صفت زشت - که مخرب دنیا و آخرت می باشد - رافراهم می کند.
در تفسیر شریف نمونه, ضمن بیان مقدماتی در خصوص دروغ, اینگونه آمده:
اصولا ً در تعلیمات اسلام به مسأله ی راستگویی و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه های آنرا به طور فشرده و فهرست وار ذیلا ً ملاحظه می کنید:
1 – راستگویی و اداء امانت دو نشانه ی بارز ایمان و شخصیت انسان است, حتی دلالت این دو برایمان از نماز هم برتر و بیشتر است.
امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید: نگاه به رکوع و سجود طولانی افراد نکنید, چرا که ممکن است عادت آنها شده باشد, به طوری که اگر آنرا ترک کنند ناراحت شوند؛ ولی نگاه به راستگویی و امانت آنها کنید.
ذکر این دو با هم ( راستگویی و امانت ) به خاطر این است که ریشه ی مشترکی دارند؛ زیرا راستگویی چیزی جز امانت در سخن نیست, و امانت همان راستی در عمل است.
2 – دروغ سرچشمه ی همه ی گناهان
در روایات اسلامی دروغ به عنوان کلید گناهان شمرده شده است. علی ( علیه السلام ) می فرماید: الصدق یهدی الی البر و البر یهدی الی الجنة راستگویی دعوت به نیکوکاری می کند و نیکوکاری دعوت به بهشت.
در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام ) می خوانیم: ان الله عز و جل جعل للشر اقفالا ً و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب و الکذب شر من الشراب خداوند متعال برای شر و بدی, قفل هایی قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلی زشتی ها و بدیها عقل است و مشروبات الکلی عقل را از کار می اندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است.
امام عسگری ( علیه السلام ) می فرماید: جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده, و کلید آن دروغ است.
رابطه ی دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار, هرگز نمی تواند راستگو باشد. چرا که راستگویی موجب رسوائی او است و برای پوشاندن آثار گناه, معمولا ً باید متوسل به دروغ شود. و بعبارت دیگر, دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد می کند, و راستگویی محدود .....
شخصی به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید, عرض کرد: نماز می خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم, دروغ هم می گویم! کدام را اول ترک گویم؟ ! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دروغ. او در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامی که خارج شد, وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد, اما بلافاصله در این فکر فرو رفت, که اگر فردا پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او در این باره سؤال کند چه بگوید؟ بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است؟ اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می شود؛ و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف این طرز فکر و سپس خود داری و اجتناب برای او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ی ترک همه ی گناهان او گردید.
3 – دروغ سرچشمه ی نفاق است
چرا که راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل و بنابراین دروغ ناهماهنگی این دو است؛ نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست ....
4 – دروغ با ایمان سازگار نیست
در حدیثی چنین می خوانیم: از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان, ممکن است (احیانا) بخیل باشد؟ فرمود : آری. پرسیدند: آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود: نه ! چرا که دروغ از نشانه های نفاق است و نفاق, با ایمان سازگار نیست .....
5 – دروغ نابود کننده ی سرمایه ی اطمینان است.
می دانیم که مهمترین سرمایه ی یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومی است و مهمترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می کشاند دروغ و خیانت و تقلب است, و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویی و ترک دروغ در تعلیمات اسلامی همین موضوع است .....
حضرت علی (علیه السلام) در کلمات قصارش می فرماید: از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است, دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور می سازد. (2)
6- اصولا آدم های ضعیف به دروغ متوسل می شوند و دروغ نشانه ضعف انسان است. هیچگاه انسان قوی و صاحب اراده دروغ نمی گوید. گفتن حقیقت خود نشان از شجاعت انسان دارد. کسی که دورغ می گوید از به خطر افتادن منافعش هراس دارد و به خاطر حفظ منافع و خواسته های حقیر دنیوی خود، حقیقت را قربانی می کند.
البته بحث در خصوص دروغ و پیامدهای زشت آن بسیار گسترده است. از جمله : ضعیف ساختن مروت و جوانمردی, فراموشی, سلب توفیق, لعن خدا و فرشتگان, فقر و تنگدستی, سرزنش و پشیمانی, نابودی شرم و حیا و .... که مطالعه ی بیشتر در این مورد را به شما پرسشگر گرامی واگذار می کنیم.

اما راههای درمان دروغ:
برای درمان دروغ, بزرگان ما دو راه علمی و عملی را سفارش می کنند.
درمان از طریق علمی, با مطالعه ی آیات و احادیث وارده و کتب اخلاقی که در زمینه ی مذمت دروغ نگاشته شده, حاصل می شود. وقتی انسان به محرومیتها و خسارات ناشی از این صفت می اندیشد, می تواند با سعی و تلاش و تمرین این صفت زشت را از خود دور کند.
یاد آوری مداوم پیامدهای دروغ – محرومیت از هدایت الهی, ناتوانی از چشیدن طعم ایمان, قرار گرفتن در زمره ی کفار و منافقان, سقوط در آتش جهنم و ... – انسان دروغگو را در درمان, کمک می کند.
آیة الله مجتبی تهرانی در زمینه ی درمان عملی دروغ می فرمایند: یکی از مهمترین روشهای عملی در درمان دروغ آن است که انسان پیش از آنکه کلمه ای را بر زبان بیاورد, درباره ی درستی یا نادرستی آن بیاندیشد و به آثار و عواقب آن توجه کند .....
شیوه ی دیگر در درمان عملی دروغ آن است که از معاشرت با دوستان دروغگو بپرهیزد؛ چرا که بسیاری از زشتیها در اثر رفت و آمد و همنشینی با انسانهای ناصالح پدید می آید و به عکس, بسیاری از زیبائیهای اخلاقی هم در همنشینی با خوبان و صالحان پدیدار می شود.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد (3)
راه دیگر, قرار دادن تنبیه شرعی در صورت دروغ گفتن است. برای مثال: می توانید با هر بار دروغ گفتن مبلغی را به عنوان صدقه کنار بگذارید و یا فردای آن روز را روزه بگیرید.
دعا و نیایش و زاری به درگاه الهی و توسل به حضرات معصومین, بخصوص امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و تلاوت روزانه ی آیات قرآن کریم و تفکر در آن , بسیار مؤثر است .
بی شک اگر راهکارهای ارائه شده را بطور مداوم انجام دهید, پس از مدتی خواهید دید که بطور کلی این صفت را ترک کرده اید. انشاءالله
دوست عزیز
بدانید که هر کس با عمل خویش, چهره ی برزخی و قیامتی خود را می سازد و هر انسانی الی الابد با عمل خویش محشور است؛ پس تلاش کنیم با عمل صالح و ترک زشتیها چهره ای زیبا و نورانی برای برزخ و قیامت خود بسازیم؛ هر چند که اثرات این زیبایی را در دار دنیا نیز خواهیم چشید.
پیروز باشید.

(1) اخلاق الهی / آفات زبان / آیة الله مجتبی تهرانی
(2) تفسیر نمونه / ج 11 / ص 412 تا 415
(3) اخلاق الهی / آفات زبان / آیة الله مجتبی تهرانی

 

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/8/24::: ساعت 12:59 عصر

در مورد عبارت «رب هب لی کمال الانقطاع الیک» توضیح دهید و چگونه دیدمان را به زندگی و حب دنیا و پول و .... عوض کنیم. چون متاسفانه در جامعه جا افتاده که سعادت و هدف انسان رسیدن به پول بیشتر، لذت بیشتر ... است.

پاسخ به بخش اول سؤال :
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر البصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک خدایا, مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیده های ما را به نوری که به آن نور تو را مشاهده کند روشن ساز. در این بخش از مناجات شعبانیه مولا امیر المؤمنین ( علیه السلام ) مراتب عالیه توحید که همان کمال انقطاع است را از خدای سبحان درخواست می نمایند.
توحید دارای مراحلی است که بالاترین مراحل آن عبارتست از اینکه انسان فانی در حضرت حق شود و از هر چه غیر اوست منقطع گردد.
برای راهیابی به مقام والای توحید, راههای فراوانی وجود دارد. دین برای استحکام توحید در جان موحد سالک, حدودی معین کرده است. حدود الهی یعنی امور ممنوعه و این اوصاف, نسبت به اشخاص گوناگون مختلف است: برای عده ای محرمات و معاصی, برای عده ای دیگر که محتاط اند گذشته از محرمات و معاصی, مشتبهات, و برای گروه سوم که از این دو گروه وارسته اند, مباحات, حدود است.
خداوند این حدود را تنظیم کرده تا سالک بر اثر عبور از آنها به توحید, نزدیکتر شود و به چیزی جز خدا ننگرد و سرانجام به کمال انقطاع برسد و بهترین راه برای پیمودن این راه, عبودیت است...

برای رسیدن به این مقام منیع, انسان باید به کسانی که به آن منزلت راه یافته اند نزدیک شود, ولایت آنان را در جان و دل بپروراند و به سنت و سیرت آنان معتقد باشد و عمل کند و آنان اهل بیت عصمت و طهارت و همه ی انبیا و اولیای الهی (علیهم السلام) هستند و شیطان هم در کمین سالک است... معصومین که امام مبین هستند, ارتباط با آنان این اثر را دارد که انسان رابه نحو تام به خدا مرتبط و از غیر او منقطع می کند؛ زیرا غیر از ولای آنان راه دیگری نیست و سالک الهی هرگز به آن سمت که خارج از منطقه ولایت است متوجه نخواهد شد.... آیات قرآنی, روایات معصومین و کلمات بزرگان اخلاق الهی هر سه بر اصل توحید استوار است... توحید کامل, نتیجه تهذیب روح و تهذیب روح, زمینه توحید کامل است. (1)
بنابراین رسیدن به مقام کمال انقطاع در حد ظرفیت وجودی هر کس, نیاز به تلاشی مستمر در جهت تزکیه روح دارد.
اهل بیت (علیهم السلام) که کمال عبودیت را در برابر حضرت حق داشتند به چنین مقامی- در بلند ترین مرتبه ی آن- بار یافتند. بنابراین طالبان این مقام, هر چه سیره ی عملیشان را به آنان نزدیکتر کنند در این راه موفق تر خواهند بود. خدای سبحان در قرآن می فرمایند : لقد کان فی رسول الله اسوة حسنه یعنی حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) برای شما اسوه ای نیکو است.
لذا ما باید همواره پایمان را جای پای ائمه (علیهم السلام) بگذاریم, نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقب تر؛ در همه چیز آنان را الگوی عملی و رفتاری خویش قرار دهیم.
با اندکی تأمل در قرآن وسیره ی حضرات معصومین (علیهم السلام) در می یابیم مهمترین عاملی که انسان را به این مقامات می رساند انجام واجبات و ترک محرمات است. خدای سبحان می فرماید : هیچ چیز بنده ام را به اندازه ی واجبات به من نزدیک نمی کند و با انجام آن بنده ام آنقدر به من نزدیک می شود که من دوستش دارم؛ وقتی او را دوست داشتم او شنوایی من می شود که باآن می شنوم؛ بینایی من می شود که با آن می بینم؛ دست من می شود که با آن کار انجام می دهم. (صراط سلوک / ص 61 / رهنمودهای اخلاق عرفانی و خاطراتی از علامه حسن زاده آملی / علی محیطی)
در روایات می خوانیم : پرهیز کارترین مردم کسانی هستند که از محرمات اجتناب می کنند.انسانی که می خواهد به این مقامات برسد, به گناه و معصیت همچون سمی کشنده می نگرد و نه تنها آن را انجام نمی دهد, بلکه حتی به آن نزدیک نمی شود.
برای رسیدن به مقامات بالای عرفانی, باید اهل تلاش بوده و استقامت ورزید و همواره در طی مسیر, اخلاص داشته باشد. پیمودن این راه, ویژه ی افراد خاصی نیست بلکه برای همگان ممکن است, اما قدری مشکل نماست. باید تلاش و جدیت و اخلاص داشت و از راهنمایان این راه که همان قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و بزرگان دین هستند یاری و استقامت طلبید.

پرسش شما در باره حب دنیا را با ذکر یک مقدمه، آغاز خواهیم کرد:
الف) مقدمه
در تبیین معناى «دنیا» باید گفت دنیاى مذموم، «خود» انسان است. انسان «بد» خود دنیا است. آسمان، زمین، درخت، کوه، صحرا و دریا هیچ کدام دنیا نیست. این‏ها از «آیات الاهى»اند و خداى سبحان از همه آن‏ها با تجلیل یاد کرده است‏. در قرآن مجید و روایات اهل‏بیت(ع) هرگز از آسمان و اختران به بدى یاد نشده، و از زمین، کوه‏ها، معادن دل زمین، دریا و موجودات دریایى بدگویى نشده است، این‏ها دنیا نیستند.
«دنیا» که ضمیر و قلب، متوجه او است، مجموعه‏اى از «عناوین اعتبارى و امیال نفسانی» است که انسان تبهکار را به خود سرگرم و مشغول کرده است. مجموعه خود خواهى‏ها است که دنیا را شکل داده است؛ و گرنه شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمى‏کنید؛ زیرا همه این‏ها «آیات الاهى»اند؛ موجوداتى که تسبیح‏گوى حق‏اند و مستقمیاً براى عبادت خداى سبحان و به طور غیر مستقیم براى نفع ما خلق شده‏اند.
انسان در دامان مادر طبیعت و عالم ماده چشم به جهان می گشاید و از همان لحظه نخستین و آغازین زندگی، با طبیعت و محسوسات ارتباطی تنگاتنگ دارد. لذت های گوناگون مادی را بارها تجربه می کند و با آنها انس و الفت عمیق داشته و گاه این انس و الفت در او دلبستگی و وابستگی شدید ایجاد می کند به گونه ای که هر واقعیتی جز آن را انکار می کند و حقیقتی جز دنیا و محسوسات و مادیات در نزد آنها وجود ندارد.
این نوع تفکر و اندیشه اصالت را به ماده و محسوسات می دهد و تمام هدف انسان را بهره مندی هر چه بیشتر از دنیا و مواهب آن می داند. توجه به مدهای جدید و تنوع در بهره مندی از زندگی و تجملات آن و صرف گوهر ارزنده عمر که سرمایه حیات ابدی انسان است در غوطه ور شدن در لذت های فناپذیر و ناپایدار دنیا, ثمره چنین تفکر و عقیده ای است.
باید دانست که اولاً اگر انسان حقیقت این دنیا را درست بشناسد و واقعیت فنا پذیر و گذرا بودن آن را با چشم دل بنگرد، به خوبى درمى‏یابد که این جهان ابزارى بیش براى سیر تکاملى او نیست و حیات اصلى انسان، زندگى جاوید اخروى مى‏باشد: «وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»(عنکبوت/ 64) در بینش اسلامی «دنیا» مقدمه و مزرعه عالم آخرت است و لذا از هیچ ارزش اصیل و استقلالی برخوردار نیست؛ به عبارت دیگر، عالم آخرت باطن دنیاست و دنیا ظاهر آخرت است (معاد شناسی، علامه طهرانی، ج 1، ص 51)
ثانیاً اخراج حب دنیا از دل، به معنای نفی دوست داشتن موجودات و مخلوقات آن نیست؛ بلکه نفی و اخراج دنیاى مذمومی است که به صرف خوشى و التذاذ بدن و طبیعت انسان می اندیشد و به صورت افراطی پی گیری می شود.

 اما چنانچه انسان دنیا و امکانات دنیوی را به عنوان ابزاری برای کسب سعادت خود بخواهد و دوست داشته باشد، این حالت او حب دنیا محسوب نمی شود.

 استاد شهید مطهرى، در این خصوص، مى‏نویسد: «در نهج البلاغه آمده است که شخصى خدمت امیرمومنان (ع) آمد و شروع کرد به مذمت از دنیا که دنیا چه قدر بد است؟ این‏مرد شنیده بود که بزرگان دنیا را مذمت مى‏کنند، خیال کرده بود که مقصود از مذمت دنیا واقعیت این جهان است... نمى‏دانست که آنچه بد است، دنیا پرستى است... این بود که على(ع) به او فرمود: تو فریب دنیا مى‏خورى، دنیا تو را فریب نمى‏دهد...، تا آنجا که فرمود: دنیا با کسى که با صداقت رفتار کند، صدیق است ‏و براى کسى که آن را درک کند، مایه عافیت است. دنیا معبد دوستان خدا، مصلاى فرشتگان خدا، فرودگاه وحى خدا، تجارتخانه‏ اولیاى خدا است...» (عدل الهى، ص‏157).
ب) براى کم کردن میزان علاقه به دنیا و در نهایت رهایی از حب دنیاى مذموم و توجه هر چه بیشتر به آخرت توجه و عمل به امور ذیل بایسته است:
1. عزم بر روشن نگه داشتن دل و سلامتی آن:
حبّ دنیا، ماهیت دل را تغییر می دهد، آن را تیره مى‏سازد، روشنى را از آن مى‏گیرد و سلامتش را از میان مى‏برد. پس تأمل در این حقیقت که حبّ دنیا بزرگ‏ترین ظلم به خویشتن است موجب مى‏گردد آدمى اراده و عزم خود را بر ترک حبّ دنیا جزم نماید و این در واقع «گام اوّل» است.
2. باور به فانی بودن دنیا:
باور دل از اعتقاد ذهن خیلى بالاتر است. برای مثال، بسیارى اعتقاد جازم دارند که مرده ترس ندارد ولى باز هم از مرده مى‏ترسند؛ این نیست جز این که این اعتقاد, باور دل آنها نشده است؛ اما شخص مرده‏شوى علاوه بر اعتقاد، دلش هم باور کرده که مرده ترسى ندارد.

بسیارى از ما اعتقاد داریم که روزى از دنیا خواهیم رفت و به این آیات معتقدیم که: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ‏؛ همه کسانى که روى زمین هستند فانى مى‏شوند (رحمن/ 26) و نیز اعتقاد داریم: ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ باقٍ؛ آنچه نزد شماست از بین مى‏رود و آنچه نزد خداست باقى مى‏باشد (نحل/ 96)؛ اما هیچ‏کدام از اعتقادات را باور دل نکرده‏ایم ازاین رو دل به دنیا بسته‏ایم، بنابراین باید فناء دنیا را باور دل کنیم تا دل به دنیا نبندیم.
براى کسب این باور می توان در برنامه مطالعه روزانه خود، خواندن سلسله کتب اخلاقى را قرار داد تا در اثر مطالعه مداوم و هر روزه این گونه کتب, باور انسان شود که آنچه اهم است و باید همّ و غمّ را صرف آن کرد معنویت، سجایاى اخلاقى، ملکات بلند نفسانى و پرواز از دنیا و تعلقات آن مى‏باشد.
مطالعه شرح احوال بزرگان و فرزانگان هم مفید و از همین باب است؛ مانند این کتاب ها:
مهر تابان، یادنامه علامه طباطبایی، نوشته علامه حسینی طهرانی.
روح مجرد، یادنامه عارف بالله سید هاشم حداد، نوشته علامه حسینی طهرانی.
نشان از بی نشان ها (2 جلد)، یادنامه آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی، نوشته علی مقدادی اصفهانی.
آیت الحق (2 جلد)، یادنامه آیت الله سید علی آقا قاضی، نوشته سید محمد حسن قاضی.
سیری در آفاق، زندگی نامه آیت الله بهاء الدینی، نوشته حیدری کاشانی.
در آسمان معرفت، در احوال چند تن از علمای ربانی، نوشته علامه حسن زاده آملی.
کیمیای محبت، یادنامه شیخ رجبعلی خیاط، نوشته محمدی ری شهری.
3. مرگ اندیشى:
تفکر و تأمل در مرگ و یاد آن، موجب بى رغبتى به دنیا مى‏شود؛ چنان که حضرت على (علیه السلام) مى‏فرماید: «آنکه یاد مرگ بسیار کند، از دنیا به اندک خشنود شود».(نهج‏البلاغة، حکمت 349) و یا باز می فرماید: «اسباب سفر آماده کنید! خدایتان بیامرزد که نداى کوچ‏ همواره طنین افکن است. دوران ماندگارى در دنیا را ناچیز بشمارید و با شایسته‏ترین توشه‏اى که در اختیار دارید به آخرت‏روى آرید... و بدانید که مرگ چنان چشم در چشم شما دوخته که‏ گویا هم اکنون چنگالهایش را در پوستتان فرو برده است... پس‏وابستگیهاى دنیا را ببرید و به توشه تقوا تکیه کنید.» (فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه، ج 5، ص 2528 )
چه مناسب است که هر روز ساعتی در مکانى خلوت به مرگ فکر شود. و این هر چه بیشتر و دقیق‏تر و عمیق‏تر باشد دل را بیشتر از این دنیاى فانى جدا مى‏سازد. ابوعبیده مى‏گوید به امام محمد باقر(علیه السلام) عرض کردم: «سخنى به من بفرما تا به سبب آن بهره‏مند گردم. حضرت فرمود: یا ابا عبیدة اکثر ذکر الموت فانه لم یکثر ذکره انسان الا زهد فى الدنیا؛ اى ابوعبیده زیادت بخش یاد مرگ را (و همیشه مرگ در یادت باشد) زیرا حقیقتاً هیچ انسانى یاد مرگ را فزونى نبخشید مگر این که در دنیا زاهد گشت (و دلش به دنیا بى‏رغبت شد».(المحجةالبیضاء، ملا محسن فیض کاشانى، ج 8، ص 241)
4. زهد ورزى:
حضرت على (ع) زهد را گونه‏اى نگریستن به دنیا مى‏داند، نه روش زندگى در آن و این نگرش موجب مى‏گردد علاقه به دنیاى مذموم در انسان، رو به کاهش گذارد. آن حضرت در تعریف زهد مى‏فرماید: «زهد با همه شاخ و برگش میان دو کلمه قرآن است: لِکیْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ؛ تا بر آنچه از دست شما رفته، حسرت نخورید و بر آنچه به شما رسیده، شادمان نشوید (حدید/23)؛ هر کس بر آنچه از دست داده، اندوهگین نشود و بر آنچه به دست آورده، شاد نشود، هر دو روى زهد را گرفته است». (نهج البلاغة، حکمت 439)
ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش/ بیش آید پیش او دنیا و پیش‏
راه‏هاى مختلف آسان شده است/ هر یکى را ملتى چون جان شده است‏
مردباش و مسخره موران مشو/ رو سر خود گیر و سرگردان مشو (مثنوى‏معنوى مولوی، دفتر اول).
5. تامل در احوال گذشتگان:
فراز ذیل که از زبان مبارک امام على (علیه السلام) نقل می شود، براى بیان مقصود کافى است: «اخبار گذشتگان و آنچه را بر نسل‏هاى پیشین رفته است، به یاد آور. بر سرزمین‏هایشان بگذر و در آثار بازماندگانشان نیک بنگر. ببین که چه کردند و از کجا برکنده شدند و به کجا فرود آمدند و جاى گرفتند! بى گمان در مى‏یابى که از میان دوستان به سراى غربت در افتاده‏اند، و زود باشد که تو نیز سرنوشتى چو آنان یابى». (نهج‏البلاغة، نامه 31).
6. ترک ویژگى‏هاى اهل دنیا:
کسى که مى‏خواهد از دنیاى مذموم فاصله بگیرد، باید بکوشد تا متصف به اوصاف اهل دنیا نباشد. بنابر حدیث معراج پیامبر (ص)، ویژگى‏هاى اهل دنیا بیست مورد می باشند که اهل آخرت نباید بدان‏ها آراسته باشد: پرخور و شکم باره‏اند؛ خنده فراوان مى‏کنند؛ پرخواب هستند؛ خشم فراوان دارند؛ کم خرسند مى‏گردند و همواره از دیگران طلب کارند؛ وقتى به دیگران بدى مى‏کنند، پوزش نمى‏خواهند؛ عذر دیگران را نمى‏پذیرند؛ در هنگام عبادت کسل‏اند و هنگام معصیت شجاع؛ با اینکه مرگشان نزدیک است، آرزوهاى دور و دراز دارند؛ به محاسبه و حسابرسى نفس خود نمى‏پردازند؛ به دیگران نفع نمى‏رسانند؛ بسیار سخن مى‏گویند؛ ترس اندک از خدا دارند؛ هنگام آماده شدن غذا، شادمانند؛ نه هنگام آسایش، شکر مى‏کنند و نه بر بلا و گرفتارى صابرند؛ مردم را به حساب نمى‏آورند و کارهاى خیرى که دیگران انجام مى‏دهند (حتى اگر فراوان نیز باشد) در چشم آنان اندک است؛ خود را به کارى که انجام نداده‏اند، مى‏ستایند؛ چیزى را ادعا مى‏کنند که در وجود آنان نیست؛ همواره تمنّا و انتظارات خود را بیان مى‏کنند؛ به عیب گویى از دیگران مى‏پردازند. (راهیان کوى دوست؛ شرح حدیث معراج، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، ص‏138-144)
7. اجتناب از محرمات (گناهان) و عمل به واجبات:
باید توجه داشت گناه, انسان را به دامن دنیا مى‏اندازد و هر قدر انسان به گناهان نزدیک تر شود، در باتلاق دنیا فروتر مى‏رود. از طرفى انجام واجبات, بعد ملکوتى انسان را جلا مى‏دهد و اگر دل با واجبات انس گرفت و لذت عبادات راچشید، حب دنیا و دلبستگى به آن رخت برمى‏بندد.
8. پرهیز از امورى که با عبادات منافات دارد و اثر آنها را خنثى مى‏سازد:
این مسئله از امور بسیار مهم است؛ همانند دو نفر مریض که هر دو به دستور دکتر عمل کرده و داروهاى خود را به موقع مى‏خورند؛ ولى یکى از چیزهاى زیان بار پرهیز مى‏کند و دیگرى اهل پرهیز نمى باشد، در این صورت سفارش و نسخه پزشک براى دومى بى اثر یا کم اثر است.

در روایتى آمده است مولاى عارفان على(علیه السلام) جابر بن عبدالله را دید که آهى بر کشید. فرمودند: اى جابر! براى دنیا آه مى‏کشى؟ جابر عرض کرد: آرى. حضرت فرمودند: اى جابر! لذت‏هاى دنیا در هفت چیز است: خوردنى، آشامیدنى، پوشیدنى، آمیزشى، سوار شدنى، بوییدنى و شنیدنى. لذیذترین خوردنى عسل است و آن آب دهان حشره‏اى باشد؛ گواراترین آشامیدنى آب است که بر خاک روان است؛ بهترین پوشیدنى ابریشم است و آن از آب دهان کرمى باشد؛ برترین همبستر شدنى زنانند که از زشت‏ترین عضو آنان خواسته مى‏شود؛ بهترین سوار شدنى، اسب است و آن کشنده است؛ ارزشمندترین بوییدنى مُشک است و آن خون ناف حیوانى باشد؛ بهترین شنیدنى‏ها غنا و آواز است که آن هم گناه باشد؛ پس آدم خردمند براى چیزهایى با این اوصاف هرگز آه نمى‏کشد. جابر بن عبدالله مى‏گوید: به خدا سوگند از آن زمان به بعد هرگز دنیا بر دلم خطور نکرد». (میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ح 6058)
9. تفکردر آیات و روایات و سخن بزرگان که در مذمت دنیا وارد شده است :
خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید: و ما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الاخرة خیر للذین یتقون افلا تعقلون زندگی دنیا, چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و سرای آخرت, برای آنها که پرهیز کارند, بهتر است. آیا نمی اندیشید؟ ( آیه ی 23 سوره انعام )
بنابراین دنیا با همه زرق و برقش بازیچه ای بیش نیست و انسان با مشغول شدن به آن از کاری که به جهت آن خلق شده غافل می ماند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: رأس کل خطیئه حب الدنیا حب و علاقه به دنیا منشاء هر کناهی است. (2)
حضرت در حدیثی دیگرمی فرماید : مثل الدنیا کمثل ماء البحر, کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا ً حتی یقتله مثل دنیا, مثل آب دریاست هر چه تشنه از او بیاشامد, تشنگی را زیادتر کند تا بکشد او را. (3)
انسان تشنه, اگر آب زلال و گوارا بنوشد, سیراب می شود اما اگر آب شور بنوشد گرفتار آن شده و تشنه تر می شود. دنیا هم شبیه به همین ( آب شور ) است که هر چه انسان محبت آن را در دل تقویت کند بیشتر گرفتار می شود.
علامه جوادی املی بحثی زیبا در تعریف دنیا دارند: هر چه که ما را از خدا دور و به غیر حق مشغول کند دنیاست, بعضی به مال مشغولند و دنیای آنها مالشان است و بعضی به علم, و دنیای آنها علم آنهاست. تکاثر در ارتباط با مال باشد یا علم, دنیاست. کسی که درسی می خواند تا علم زیادی فراهم کند برای این که بگوید من اعلم از دیگران هستم, مانند کسی است که تلاش می کند تا مالی فراهم کند برای اینکه بگوید من سرمایه دارم ... گاهی انسان رنج عبادتهای زیادی را تحمل می کند, نه برای رضای خدا, بلکه برای اینکه بگوید من زاهدتر یا عابدترم که این هم دنیاست. (4)
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: و لم یصب صاحبها منها شیئا ً الا فتحت له حرصا ً علیها و لهاجا ً بها دنیا پرستان چیزی از دنیا به دست نمی آورند جز آنکه دری از حرص به رویشان گشوده و آتش عشق آنان تندتر می گردد.  (5)

با توجه به این روایات در می یابیم که انسان دنیا زده هرگز سیر نمی شود بلکه هر چه از دنیا بیشتر بهره مند شود, درهای حرص و ولع بیشتر گشوده می شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: اگر دنیا را در نزد خدا به قدر پر پشه ای قدر بود, کافر را از آن شربت آبی ندادی. (6)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر که دل به دنیا دهد, دل را گرو سه خصلت ساخته است و بدانها پرداخته. همتی که به آخر نرسد و آرزویی که به دست نیاید و امیدی که برآورده نگردد.(7)
 آری گرفتاران دنیا را دیده ای که آرزوی ایشان به جایی بایستد؟ یا وقتی احتیاج ایشان تمام شود؟ یا روزی گرفتاریی از برای ایشان نباشد؟ تهی دستان بینوا را اگر یک غم است گرفتاران دام دنیا را هر لحظه صد غم کم است. اگر فقرا را یک احتیاج در پیش است اغنیا را هر دم صد حاجت بیش است.(8)
 اگر کسی اندکی تأمل کند در عواقب امر اهل دنیا و عشاق آن و مفاسدی که از آنها بروز کرده و ننگهایی که از آنها به یادگار مانده که صفحات تاریخ را سیاه و ننگین نموده, که تمام آن از حب جاه و مال و بالجمله حب دنیا بوده و تفکر کند در اخبار و آثاری که از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در مذمت حب دنیا وارد شده و مفاسدی که در دین و دنیا بر آن مترتب است, تصدیق می کند که با هر قیمت هست و با هر فشار و دریافتی میسور و ممکن باشد قطع این فساد را از صفحه ی قلب بکند و این ظلمت و کدورت را از فضای دل برکنار کند, لازم است بکند؛ و این با قدری اقدام و همت و تا اندازه ای ممکن است.

گر چه ترک مطلق از عهده ی هر کس ساخته نیست, ولی کم کردن آن و شاخ و برگ آن را زدن بسیار ممکن است بلکه می توان گفت سهل است. ] (9)
انسان عاقل با تفکر در آیات و روایات و کلام بزرگان در مذمت دنیا و نیز اندیشیدن در اینکه با دنیا دوستی و دنیا پرستی چه خطر بزرگی او را تهدید می کند, سعی در استفاده ی از دنیا به حد ضرورت کرده, از مال دوستی و ذخیره ی آن به شدت اجتناب کند.
با نگاهی گذرا به تاریخ و زندگی کسانی که در مال اندوزی گوی سبقت را از همگان ربودند, از قارونها گرفته تا فرعون و شاه و ... تنها توانستند مدت زمان اندکی از دنیا بهره ببرند اما با خود خواهی و خود کامگی که از آثار دنیا پرستی است, آخرت جاویدان خویش را خراب کردند و تا ابد گرفتار شدند.
10– باور کنیم که رزق و روزی بدست خدا است:
یکی از چیزهایی که در رسیدن به آرامش و قناعت و حرص نورزیدن به دنیا بسیار مؤثر است این است که بدانیم و باور کنیم که چه نسبت به دنیا حریص باشیم و چه قانع و زاهد, آنچه که خدا از رزق و روزی مقدر کرده است به ما خواهد رسید.
امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که امام علی (علیه السلام) فرمودند: ... آگاه باشید که زهد ورزیدن شخص زاهد در این دنیا چیزی از قسمتی را که خداوند در این دنیا برای او معین ساخته کم نمی کند اگر چه او زهد ورزد و همانا حرص شخصی که بر بدست آوردن خوشی های زود گذر زندگانی دنیا حریص است چیزی به او نمی افزاید اگر چه حرص بورزد. پس زیانکار کسی است که درباره ی بهره ی اخروی اش دچار زیان شده باشد. (10)
11– دقت در سیره ی معصومین (علیهم السلام):
نقل شده است که بستر خواب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حصیر زبری بود که هر گاه بر روی آن استراحت می کردند, آثار تارو پود درشت و خشن حصیر در صورت مبارک آن حضرت نمایان می شد. به آن حضرت عرض شد چرا قیصر و کسری باید در چنان آسایشی باشند و شما بر روی چنین حصیر زبری بخوابید تا آنکه تارو پودش در رخسارتان اثر گذارد ؟ پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آیا نمی پسندید که دنیای زود گذر برای آنان باشد و سرای جاویدان آخرت برای ما؟ شکی نیست که من از آنان برترم و نزد خدا گرامی تر, لیکن مرا با تعلقات دنیوی کاری نیست زیرا زندگی ما در دنیا به مسافری می ماند که لحظاتی در سایه ی درختی می آرمد و آن گاه که سایه, زایل شد آن مسافر برخاسته, به سوی مقصد خود رهسپار می شود.  (11)
خوراک معصومین, پوشاک آنها و ... همگی می توانند برای ما الگویی باشد تا از زیاده خواهی بپرهیزیم؛ البته منظور این نیست که مثلا ً بمانند امام علی (علیه السلام) غذای خود را به گرسنگان داده, از شدت گرسنگی سنگ به شکم ببندیم و یا همچون حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) بر روی حصیر بخوابیم و ... نه ما توان چنین کاری را داریم و نه به ما تکلیف شده که چنین باشیم؛ زهد حضرات معصومین (علیهم السلام) مخصوص آنهاست و کسی تاب و تحمل آنرا ندارد. بلکه منظور از الگو بودن آنها در پرهیز از دنیا دوستی, این است که از حب دنیا اجتناب کنیم و در حد نیاز از دنیا بهره مند شویم و اهل تولید و دست گیری از مستمندان و رفع نیازهای جامعه باشیم.
12- همنشینی با افراد صالح و ساده زیست:
خصوصیات رفتاری و نحوه زندگی همنشین و دوست, در انسان تاثیری ویژه می گذارد. لذا اگر با کسانی که زندگی ساده, بدور از تجملات و زیاده خواهی دارند ارتباط نزدیک بر قرار شود, در همرنگی انسان با آنها بسیار موثر خواهد بود.
حسن ختام:
روزی جوانی از حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) می گذشت. عده ای که در محضر آن حضرت بودند دیدند این جوان نیروی قابل توجهی دارد عرض کردند: ای کاش او در راه خدا قدم بر می داشت. آن حضرت فرمود: اگر این شخص حرکت کرده تا عائله خود را ازراه صحیح و حلال, تأمین کند و یا می کوشد تا پدر و مادر خود را از راه صحیح حفظ و اداره کند و یا تلاش می کند تا سربار جامعه نباشد و خود را از نیازمندی به این و آن برهاند, این راه, راه خدا است ولی اگر متکاثرانه می کوشد تا بر ثروت خود بیافزاید, این راه, راه شیطان ست. ] (12)
موفق و پیروز باشید.

(1) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 388 تا 393
(2) اصول کافی / ج 5 / ص 231
(3) چهل حدیث حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) / ص 124
(4) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 125
(5) نهج البلاغه / نامه ی 49
(6) معراج السعادة / ص 261
(7) اصول کافی / ج 5 / ص 243
(8) معراج السعادة / ص 261
(9) خورشید عرفان / چهل سؤال اخلاقی و عرفانی از امام خمینی (رحمة الله علیه) / ص 31
(10) جهاد النفس / شیخ حر عاملی / ص 269
(11) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 9 / ص 315
(12) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 142

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/8/10::: ساعت 10:8 صبح

ما در روایاتمون داریم این است که انسان هر چی تعلق خاطرش به این دنیا بیشتر باشه و وابسته تر باشه، سکرات مرگش سخت تر خواهد بود یا مثلا در روایات داریم که حب الدنیا رأس کل خطیئ یا امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه می فرمایند سیدی اخرج حب الدنیا من قلبی. سوال من این هست که ما به هر حال در این دنیا زندگی می کنیم، یک تعلقات خاطری هم خواسته یا ناخواسته در ما بوجود میاد. این تعلق خاطرها آیا به کلی مضموم هست و نباید باشه یا اگه بوجود میاد، آدم میتونه اون رو در جهت درست هدایت کنه؟ مثلا شما علاقه به همسر رو فرض کنید، از طرفی چقدر در روایات ما به علاقه و محبت نسبت به همسر تأکید شده و حتی در روایت هست( نقل به مضمون میگم) که هر کس ما اهل بیت(ع) رو دوست داره، بیشتر به همسر محبت میکنه یا هر کس به همسر محبت کنه و دوستش داشته باشه، فضیلت ایمانش بیشتر میشه و ... . خوب سوال من اینه که همسر و زن و زندگی اینها همش از مظاهر دنیاست، علاقه نشون دادن و ابراز محبت کردن خودش وابستگی و تعلق خاطر میاره پس این روایات با اون روایات در مورد حب دنیا چطور قابل جمع هست؟ چطور آدم هم میتونه محبت همسر و عزیزان دیگه اش رو در دل داشته باشه و هم محبت خدا و امام زمانش رو؟ آیا این دو محبت قابل جمع هستند؟ چگونه؟

با سلام به شما پرسشگر دقیق و دوست گرامی که با انگیزه و دقت مسائل ظریف دینی خود را پی گیری می کنید.
در پاسخ به این سوال شما گفتنی است: ما یک دنیای ممدوح و یک دنیای مذموم داریم. این طور نیست که اصل تعلق به طور کلی بد باشد و یا تمام تعلقات مذموم باشد. تعلق خاطر به دنیا و امکانات و داشته های آن ذاتا بد نیست، این امور در صورتی منفی و مطرود است که مانع حرکت انسان در راه خدا شود و آدمی را واژگونه نماید، یعنی عوض اینکه انسان به سوی معنویت و کمال و سعادت معنوی که برای آن آفریده شده است، حرکت کند، دنیا و علائق آن باعث شود که او به سوی دنیا و مادیات گرایش یابد و خدا و آخرت را به فراموشی بسپاید. اگر تعلق به دنیا این کارکرد را داشت، بد، مانع و ناپسند است، وگرنه اگر مانع راه خدا نباشد و یا کمک کار انسان باشد نه تنها مذموم نیست، که ممدوح هم هست. بنابراین اگر تعلقی با رضامندی الهی و عبودیت و کرامت انسان منافات داشت ناپسند است وگرنه مانعی ندارد. با این شیوه می توان بسیاری از محبت ها را با حب الهی جمع کرد.
توضیح بیشتر:
1- دنیا یعنی چه؟
واژه دنیا از ریشه «د ن ی» بوده و مونث ادنی و صفت تفضیلی نیز می باشد. در معنای دنیا دو قید، منظور شده است. 1ـ قرب و نزدیکی 2ـ انحطاط مادی یا معنوی.
بنابراین معنای لغوی آن یعنی«نزدیک تر که همراه با انحطاط است» (1)
اما معنای اصطلاحی دنیا که در روایات و آیات از آن به خوبی یاد شده با توضیح ذیل خواهد آمد:
دنیا چند بعد دارد یک بعد آن مظاهر زیبای آفرینش است که تماما خیر است. در قرآن مجید و روایات اهل‏بیت(ع) هرگز از آسمان و اختران به بدى یاد نشده، و از زمین، کوه‏ها، معادن، دریا و موجودات دیگر بدگویى نشده است، این‏ها دنیا نیستند. شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمى‏کنید؛ زیرا همه این‏ها «آیات الاهى»اند؛ موجوداتى که تسبیح‏گوى حق‏اند و مستقمیاً براى عبادت خداى سبحان و به طور غیر مستقیم براى نفع ما خلق شده‏اند.
آن چیزی که در مورد بدی دنیا می شنویم در واقع مربوط به نگرش ما به دنیاست. دنیا یعنى مجموعه عناوین اعتبارى که انسان در نهان و نهاد خود بافته و مى‏سازد؛ همین من و مایى که برخى به آن مبتلایند: نظر من این است، دلم مى‏خواهد فلان کار را بکنم، دلم مى‏خواهد این طور بپوشم و... . بنابراین دنیا یک مسأله درونی است و در وجود ما شکل می گیرد نه این که در خارج وجود داشته باشد. آن چه که در خارج از وجود خود می بینیم مخلوقات زیبای خداوند متعال است نه دنیای مذموم. دنیای مذموم را ما می سازیم نه خداوند. خدای متعال چیز مذموم نساخته است.
در حدیث آمده است. هر که صبح و شام کند و دنیا را بزرگترین همّ خود قرار دهد، خداوند فقر را بین دو چشمش قرار دهد. و هر کس که صبح و شام کند و آخرت بزرگترین همّ او باشد، خداوند غنى‏ را در قلب او قرار دهد. (2). این حدیث شریف نشان می دهد که دنیا را ما در وجود خود می سازیم. دنیا یعنی علاقه افراطی به خوردن و خوابیدن و لذت بردن از مادیات و مانند آن که همه امور درونی اند نه بیرونی.
2- ماهیت و کارکرد دنیا
اگرماهیت و کارکرد دنیا برای ما روشن شود تمام این سؤال ها هم حل خواهد شد. هیچ گاه خداوند چنین مخلوقی(دنیا) را بدون حکمت خلق نکرده است. فقط ما انسان ها باید طریق برخورد با دنیا را بدانیم.
ابتدا یک نگاه کلی به ماهیت دنیا می اندازیم:
آیا باور دارید که دنیا مسیری بیش نیست؟ دنیا را به کاروان سرایی تشبیه کرده اند که کاروان برای لحظاتی در آن اتراق می کند و به سرعت ندای رحیل و حرکت سر می دهند. دنیا مانند یک پل است که فقط آمده ایم تا از آن عبور کنیم. فردی که قصد رفتن به مسافرت اصفهان دارد نسبت به مسیر حرکت چه احساسی دارد؟‌ ما مسیر حرکت را می بینیم و از آن لذت می بریم. شاید گاه گاهی از وسیله نقلیه خود پیاده شده و استراحت مختصری نیز بکنیم اما همه این ها بسیار کوتاه شکل می گیرد زیرا هدف ما رسیدن به اصفهان است و وقت و توان خود را در مسیر هدر نمی دهیم. دنیا چنین است و گذرگاهی است که باید از آن گذشت و از آن به عنوان مسیری برای بهتر رسیدن به مقصد استفاده کرد.
از این دنیا باید استفاده کرد و لذت برد اما نباید خود را در آن غرق کرد زیرا از اصل حرکت باز می مانیم. وقتی دیدگاه ما در مورد دنیا این طور باشد که خود را سوار بر مرکبی احساس کنیم که دارد از مسیری می گذرد و نباید زیبایی های مسیر، او را از اصل حرکت باز دارد آن گاه آرامش را احساس خواهیم کرد. یک سؤال در این جا نمودار می شود:‌ با توجه به این که دنیا محل عبور است بنابراین نباید در دنیا دنبال مادیات رفت و باید زندگی زاهدانه پیش گرفت تا این زمان به پایان برسد. آیا این درست است؟ در بند بعدی به این پاسخ خواهیم پرداخت.
3- زندگی زاهدانه. آری یا خیر؟
برخی گمان می کنند زهد به معنای کناره گیری فیزیکی از دنیا و دور شدن از مادیات است در حالی که این «رهبانیت» است و ناپسند شمرده شده است.

زهد اصطلاحی یک امر درونی و به معنای دل نبستن و وابسته نبودن به دنیا است. زهد با مال و منال داشتن هم منافاتی ندارد. یعنی می توان صاحب بهترین امکانات بود اما زاهدانه نیز زندگی کرد به این صورت که نباید به داشته های دنیوی دل بست.
یک زاهد همه ملکیت ها را اعتباری می داند «خانه من» ،‌«ماشین او» و .. معنا ندارد، همه در حقیقت ملک خداست اما موقتاً و به صورت اعتباری در اختیار ما قرار داده اند. با این دید می توان به دنیا دل نبست زیرا اموال و مقام و ... که متاع دنیوی است در حقیقت به ما تعلق ندارد بلکه الان به صورت امانت و برای آزمایش در اختیارمان قرارگرفته است. زهد یک امر درونی است و ممکن است نماد بیرونی نیز نداشته باشد و هیچ فردی متوجه نشود که شما زاهد هستید.
نقل شده مرد صوفی مسلکی با خواندن فصل زهد کتاب «معراج السعاده » علامه نراقی به زیارت وی شتافت. چند روزی مهمان او بود. او با دیدن وضعیت زندگی علامه نراقی، رفت و آمدها و مراجعات مختلف، زبان به اعتراض گشود و گفت: من فکر می کردم دارای زهد بی نظیری باشی لکن شما را این چنین نیافتم. علامه نراقی چیزی نگفت. سخن از زیارت امام حسین (ع) و کربلا پیش آمد. علامه نراقی گفت: دلم شوق دیدار و زیارت آن حضرت دارد و هر دو تصمیم گرفتند به زیارت حرم امام حسین (ع) بروند، در نزدیکی های قم آن مرد صوفی گفت: من کشکول خود را در کاشان جا گذاشته ام، علامه گفت: بدون آن هم می توان سفر کرد. آن مرد گفت: من به قدری به آن کشکول علاقه مندم که لحظه ای نمی توانم بدون آن زندگی کنم، بازمی گردم و تا کشکول خود را به دست نیاوردم به کربلا نخواهم رفت. در این لحظه علامه نراقی گفت: خوب ببیندیش که زاهد کیست؟ من از آن همه ملک، باغ و ... چشم پوشیدم و دل کندم ولی تو از یک کشکول نمی توانی دل بکنی، زهد پشت پا زدن به زندگی نیست بلکه وابسته و اسیر آن نبودن است. زهد یک مساله قلبی است و ارتباط چندانی به ظاهر زندگی ندارد. (3)
یکی از دستورالعمل های زندگی زاهدانه را از قول حضرت امیر علیه السلام می آوریم.
ایشان فرموده اند زهد بین دو کلمه از قرآن است یعنی: لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحو بما اتاکم(4) (5)
بر آن چه از دست داده اید ناراحت نشوید و به آن چه به دست می آورید شاد نشوید. زیرا مالک اصلی خداست رفتن آن غصه ای ندارد، خود داده و خود گرفته، به دست آوردن آن هم نباید انسان را طوری شاد گرداند که از مسیر خارج سازد.
4- دنیای پسندیده و ناپسند
دنیای ممدوح( پسندیده) و دنیای مذموم( نا پسند) در این مسیر نمودار می گردد. اگر انسانی روی خود را از اصل حرکت باز داشت و مقصد اصلی را به فراموشی سپرد او در دنیای ناپسند قرار دارد. اگر محبت همسر و فرزندان و ... آدمی را از حرکت معنوی به سمت تعالی باز داشت نمی تواند به سود انسان تمام شود و از مصادیق دنیای مذموم است اما اگر با سیر کمال انسان منافاتی نداشت پسندیده و خوب است.
مادیات بد نیست بلکه نگرش ما به مادیات باید نگرش درستی باشد. اگر ما با این دنیای زیبا برخورد ابزاری و نگاه وسیله ای داشتیم و آن را پایان هدف خود قرار ندادیم دنیا را در کارکرد اصلی خود مورد استفاده قرار داده ایم. اما اگر دنیا و مادیات هدف اصلی قرار گرفت آن گاه دنیای مذموم کلید خورده است. وقتی فردی به سراغ وسیله دنیایی مانند خانه یا ماشین می رود و رسیدن به آن ها برای او هدف اصلی است، او فقط می خواهد از این وسایل لذت مادی ببرد و ورای این هدف، مقصدی ندارد اما یک انسان مؤمن، خانه و ماشین را می خواهد تا به آرامش نسبی رسیده و بتواند بهتر به وظایف الهی و خانوادگی اش عمل کند. هر دو این افراد از این وسایل مادی لذت می برند اما با یک تفاوت. اولی تلقی اش از دنیا به عنوان هدف است و دومی از دنیا برداشت گذرگاهی و ابزاری دارد.
5- تعلقات و محبت های دنیایی
هر تعلق خاطری در این دنیا مذموم نیست بلکه بدی و خوبی محبت ها و تعلقات، بستگی به برداشت ما از دنیا و تعلقات دارد. اگر این تعلقات و محبت ها در راستای محبت الهی بود و در جهت رضای او، آن گاه نه تنها این تعلق بد نیست بلکه پسندیده هم هست. محبت به همسر و فرزندان هیچ منافاتی با محبت الهی ندارد. اما گاهی ما در محبت هایمان آن قدر افراط می کنیم که حاضریم همه چیز را برای رسیدن به محبوب دنیایی زیر پا قرار دهیم. اسلام مخالف این محبت هاست نه محبت های معتدل و هدایت شده که خود خداوند در وجود هر انسانی قرار داده است. یقین داشته باشید خداوند محبت به همسر را دوست می دارد و این نوع محبت منافاتی با محبت الهی ندارد. در هر صورت ما موجوداتی مادی- معنوی هستیم و نیاز به محبت فرزند و همسر و هم نوعان داریم. تا وقتی که این محبت ها در طول محبت خداوند بوده یا حداقل منافاتی با محبت خداوند نداشته باشد مذموم نیست. « یک مؤمن اگر چیزی را دوست می دارد این دوستی به شکلی نیست که معارض با محبت خدا باشد و او را از اطاعت فرامین الهی و حرکت در مسیر حق باز دارد بلکه در سر دو راهی، پیوسته انگیزه الهی، وی را به راه درست می کشاند و سپس کم کم به جایی می رسد که به هیچ چیز حتی پیامبر و امام هم استقلالاً محبت ندارد.» (6)
محبت های که برای رفع حوایج طبیعى دنیا است و یا دنیا را وسیله بندگى خدا مى‏کند، اصلاً حب دنیا نیست؛ بلکه حب آخرت است. محبت و علاقه مذموم آن است که انسان را از یاد خدا باز داشته و از پروردگار غافل سازد. یعنى این که علاقه به دنیا، عرصه را بر عشق و توجه به خدا تنگ نماید. اما علاقه و حب طولى یعنى دوست داشتن دوستان خدا و دوست داشتن براى رضاى او، در اسلام و سیره پیشوایان دین به عالى‏ترین شکل نمودار است. از این رو در روایت، دوست داشتن زنان از شیوه پیامبران شمرده شده و آمده است که مؤمن، زن و فرزند خود را دوست دارد. این دوستى در جهت رضاى خداست و از این رو موجب تعلق و دلبستگى و یا ترک انجام وظایف الهى در برابر خواست زن و فرزند نمى‏شود. بنابراین دنیاگریزى امیرالمومنین، گریز از محبتی است که مانع رسیدن حضرت به معبود است و علاقه آن حضرت به پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) و فرزندانش در راستای محبت الهی است و مورد سفارش بزرگان.
6- یک دل و دو دلبر
در قرآن آمده است که خداوند برای هیچ فردی بیش از یک دل درون او قرار نداده است.(7) آیا این آیه بدین معناست که نمی توان هم خدا را دوست داشت و هم دیگران را؟
پاسخ این است که اگر کسی بخواهد دلش جایگاه محبت خدا باشد نباید محبت دیگران را هم عرض محبت خداوند در دل داشته باشد. اما محبت های طولی مانعی ندارد. باید محبت خداوند اصیل باشد و محبت های دیگر فرع بر محبت خداوند. باید درک کرد که هیچ موجودی جز خداوند از خود استقلال ندارد و هر جمالی و جلالی در موجودات هست خداوند آن را به او به عاریت داده است. با این تفسیر می توان محبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و محبت همسر و دیگران را با هم جمع کرد. البته این کار نیاز به معرفت الهی و تمرین دارد. امام حسین علیه السلام در مناجات روز عرفه می فرماید: [خداوندا] تو آن کسی هستی که بیگانگان را از دل های دوستانت بر کنده ای تا آن که جز تو را دوست نمی داشتند.
غرض این که محبت انسان نسبت به خداوند باید بالاتر از محبت، نسبت به دیگران بوده و غلبه داشته باشد. چرا که «والذین آمنوا أشد حبا لله»(8).
مطالعه بیشتر:
1- زهد اسلامی، شفیعی مازندرانی،‌ سید محمد، ، ‌قم، دفتر تبلیغات اسلامی
2- اخلاق در قرآن، مصباح یزدی
3- به کجا و چگونه؟ محمد عالم زاده نوری،‌ انتشارات مؤسسه امام خمینی
منابع:
1- مصطفوی،‌ حسن، ‌التحقیق فی کلمات القرآن کریم، طهران،‌1416 ، موسسه الطباعه و النشر وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی،‌چاپ اول،‌ ج 304 ذیل واژه د ن ی
2- نقل از اربعین حدیث امام(ره)، ص 126
3- رک شفیعی مازندرانی،‌ سید محمد، زهد اسلامی، ‌قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375 چاپ اول صفحه 51
4- سوره مبارکه حدید، آیه شریفه 23
5- نهج البلاغه حکمت 439
6- اخلاق در قرآن، آیة الله مصباح یزدی، ج 1، ص367
7- سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 4
8- سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 165

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/8/3::: ساعت 9:1 صبح

چه کارکنم که با شادی دیگران شاد و با ناراحتیشان نارحت شوم؟

در پاسخ به سؤالتان باید بگوئیم که اگر کسی می خواهد با شادی دیگران شاد و با ناراحتی آنها ناراحت شود اولا : باید از برخی صفات اخلاقی که مانع از پدیدار شدن چنین ویژگی در انسان می شود دوری بجوید ثانیا : برخی از صفات پسندیده ای که انسان را در این مسیر یاری می نماید را در خود بارور کند .
این دو گروه از صفات به شرح ذیل می باشد .
الف : صفات اخلاقی که مانع از این می شوند تا انسان در شادی دیگران شاد و در ناراحتی آنها ناراحت باشد .
1- تکبر تکبر عبارت است از حالتى که آدمى خود را بالاتر از دیگرى ببیند و اعتقاد برترى خود را بر دیگران داشته باشد. از ویژگی های انسان متکبر آن است که خود را برتر از دیگران دانسته و غیر از خود را حقیر می شمارد . قطعا وجود چنین صفتی در انسان این اجازه را به او نمی دهد تا شادی کسانیکه آنها را حقیر و پست می داند شاد شده و با ناراحتی آنها ناراحت گردد خداوند متعال نیز اینگونه افراد را مورد نکوهش قرار داده و مى‏فرماید:«انَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ» (نحل: 23)یعنى: «به درستى که خدا دوست ندارد تکبر کنندگان را». (برداشت آزاد از معراج‏السعادة ج : 2 ص : 287)
2- حسد افراد حسود علاوه بر این که با خوشحالی دیگران (بدلیل داشتن نعمتی که خداوند به آنها ارزانی داشته ) خوشحال نمی گردند بلکه از اینکه خداوند این نعمت را به آنها داده ناراحتند و اگر روزی ببینند صاحب این نعمت دچار گرفتاری و ناراحتی شده خوشحال نیز می شوند . امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: خداى تعالى به موسى علیه السّلام فرمود: اى پسر عمران به خاطر آنچه از فضل و کرم خود به مردم عطا کرده‏ام به آنها حسد نورز، به آن نعمتها چشم مدوز و دلت دنبال آنها نباشد، زیرا حسود، از نعمتهاى من خشمگین است، مى‏خواهد از قسمتى که من بین بندگانم انجام داده‏ام جلوگیرى کند، و کسى که چنین باشد نه من از او هستم و نه او از من است. (ترجمه‏اخلاق ص : 255) لذا اگر کسی دوست دارد با شادی دیگران شاد و با ناراحتی آنها ناراحت گردد باید از این صفت دوری گزیند .
3- مال دوستی مانع از آن می شود که انسان نسبت به کسانیکه در فقر گرفتاری و با ناراحتی تمام زندگی می کنند احساس همدردی نموده بگونه ایکه حاضر شود خود را در ناراحتی آنها شریک کرده و برای رفع ناراحتی آنها مقداری از مال و دارایی خود را به آنها بدهد ( حال چه به عنوان یک وظیفه دینی همچون زکات و صدقه و چه به عنوان اقدامی انسان دوستانه )
4- طمع کسیکه به مال مردم چشم طمع داشته باشد به هیچ عنوان نمی تواند با خوشحالی آنها خوشحال باشد بلکه دائما منتظر فرصتی است تا دارایی دیگران را بدست آورد ولو اینکه به ناراحتی آنها منجر شود لذا کسیکه طمع ورزی می کند علاوه براینکه با خوشحالی دیگران خوشحال نیست حتی با ناراحتی دیگران نیز خوشحال می گردد .
5- بخل از دیگر صفاتی که مانع چنین ویژگی در انسان می شود صفت بخل است . چراکه انسان بخیل به هنگامیکه باید مال خود را برای شاد نمودن دیگران و رفع چهره غم از دیگران بذل نماید از این امر خود داری می کند و در واقع عملا نمی تواند با دیگران همدلی و همدردی کند و در خوشحالی دیگران شریک و با ناراحتی دیگران ناراحت باشد .
6- برتری طلبی ، حب جاه و مقام کسیکه دارای چنین صفتی است اولا از اینکه دیگرانی به مقامی رسیده اند ( بجای اینکه با خوشحالی آنها خوشحال باشد ) همواره ناراحت است که چرا دیگران به چنین مقامی رسیده اند و او این مقام را ندارد. ثانیا : انسان با وجود چنین صفتی ، برای دست یابی به مقام و جایگاهی که برای خود در نظر گرفته حاضر است حقوق دیگران را به راحتی پایمال نماید تا هر چه سریعتر به خواسته خود برسد و به عبارت دیگر در زمانیکه دیگران از پایمال شدن حقوقشان ناراحتند این فرد خوشحال می باشد . بنابراین کسیکه دوست دارد در شادی دیگران شریک بوده و در ناراحتی آنها ناراحت باشد باید روحیه جاه طلبی را کنار بگذارد .
7- دوری از عجب و خودبینى: عجب این است که آدمى به جهت کمالى که در خود مى‏بیند خود را بزرگ شمارد، خواه آن کمال را داشته باشد و خواه نداشته باشد، و خواه آن صفت در واقع کمال باشد یا نباشد. لذا کسیکه دارای عجب و خود بینی است فقط خود را می بیند نه دیگران را و چنین شخصی نمی تواند با شادی دیگران شاد و با ناراحتی آنها ناراحت شود .
8- فخر فروشی: فخر فروشی شعبه ای از خودخواهی است.کسیکه دارای فخر فروشی و مباهات به دیگران است بطور طبیعی نمی تواند با خوشحالی دیگران خوشحال و با ناراحتی آنها ناراحت باشد چرا که چه بسا خوشحالی دیگران با اموریکه این فرد به آنها مباهات می کند تناقض داشته باشد. به عنوان نمونه کسیکه همواره به مدرک لیسانس خود مباهات و فخر فروشی می کند ، نمی تواند از اخذ مدرک فوق لیسانس توسط دوست یا فامیلش خوشحال شود چراکه مدرک دوستش تمامی آنچه که او بدان افتخار می کرد را تحت الشعاع قرار می دهد .
ب : صفاتی که انسان را یاری می نماید تا در شادی دیگران شاد و در نارحتی آنها ناراحت باشد .
1- ایمان بالاترین صفتی که کمک می کند تا انسان بوسیله آن در شادی دیگران شاد و در ناراحتی آنها ناراحت باشد این است که در مسیر ایمان رفتار نموده و در ضمره مؤمنین قرار بگیرد پیامبر گرامی اسلام در این خصوص می فرماید : « مَثَلُ الْمُؤْمِنِ فِی تَوَادِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى بَعْضُهُ تَدَاعَى سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى‏ . نمونه مؤمنان در مهرورزى و دلسوزى به هم ، چون یک تن است که اگر قسمتی از آن بیمار شود همه آن دچار بیخوابى و تب گردد. ». (بحار الأنوار ج‏58 ص 150 )
2- خیرخواهی از دیگر صفات پسندیده ای که کمک می کند تا انسان در این زمینه موفق باشد این است که خیر خواه دیگران باشد و بالاترین مرتبه خیر خواهی این است که انسان هر آنچه برای خود می خواهد برای دیگران هم بخواهد و هر آنچه که برای خود نمی پسندد برای دیگران هم نپسندد . در اینصورت انسان به راحتی با شادی دیگران شاد و با ناراحتی آنها ناراحت می شود چراکه دیگران را به جای خود قرار داده و همان احساس دیگران را برای خود متصور می شود .
3- نوع دوستی یا همان دوست داشتن مردم و بندگان خدای که ریشه در نگاه توحیدی اسلام دارد. انسان موحد تمامی انسان ها را همچون خود بندگان یک خداوند می داند و تمایزی از این جهت میانشان قایل نیست. این اندیشه باعث می شود که با نگاه مهربانانه به ایشان بنگرد و با آنها همدلی و همدردی نماید.
به گفته سعدی :
بنی آدم اعضای یکدیگرند - که در آفرینش ز یک گوهرند.
چو عضوی به درد آورد روزگار - دگر عضوها را نماند قرار.
توکز محنت دیگران بی غمی – نشاید که نامت نهند آدمی.
خداوند متعال یکی از ویژگی های پیامبر اکرم را اینگونه بیان می کند که به هنگام ناراحتی دیگران ناراحت می شود و علت آن را نیز نوع دوستی آنحضرت مطرح می نماید . لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ (التوبة : 128) به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است! لذا اگر انسان همه افراد را همچون اعضای یک بدن دانسته و آنها را دوست بدارد مسلما با شادی آنها شاد و با ناراحتی آنها ناراحت می گردد
4- تعاون و همیاری در کارها از دیگر ویژگی هایی که کمک می کند تا انسان با خوشحالی دیگران خوشحال و با ناراحتی آنها ناراحت باشد این است که با دیگران تعاون و همیاری داشته و در این تعاون و همیاری از مشکلات دیگران آگاهی پیدا کند که بطور طبیعی نتیجه دلخواه شما را بدنبال خواهد داشت .
5- حسن معاشرت و انس الفت با دیگران دارا بودن روحیه جمعی و حسن معاشرت با دیگران یکی دیگر از ویژگی هایی می باشد که به انسان کمک می کند تا با درک صحیح از زندگی دیگران با خوشحالی آنها خوشحال و با ناراحتی آنها ناراحت گردد . لذا در اسلام تاکید فراوانی بر حسن معاشرت با همسایگان , صله رحم و رفت و آمد با برادران دینی و جویا شدن احوال ایشان گردیده است . با آرزوی موفقیت روز افزون شما


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/6/22::: ساعت 12:16 عصر

چرا امروزه اکثر مردم نسبت به امور دنیوی دلبسته شده اند و زرق و برق دنیا چشم آنان را گرفته و به کلی آخرت را از یاد برده اند؟ دلیل این همه بی تفاوتی و اهمیت ندادن به آخرت چیست؟

آری با شما هم عقیده ایم. متاسفانه بسیاری از مردم این زمانه دچار دنیا زدگی و گرایش افراطی به دنیا شده اند. این رخداد ریشه ها و عواملی دارد که باید شناخت و راه گریزی دارد که باید به دقت مورد توجه قرار داد. به همین منظور و در پاسخ به این سوال ارزشمند شما به نکاتى اشاره خواهیم کرد که به نظر مفید می آید:
الف - آنچه که در ابتدا مهم است این است که انسان شناخت لازم نسبت به دنیاى مذموم و دنیاى ممدوح به دست آورد. بداند که مقصود از مذموم و ممدوح آن چیست؟ و بعد مقدار وابستگی خود به دنیا را شناسایی نماید، چرا که تا موضوع مسأله را نشناسد نمى‏تواند نسبت نسبت خود با آن را مشخص نماید. بنابراین اولین مرحله این است که هر دو را بشناسد حضرت امام خمینى(ره) از مجلسى(ره) چنین نقل مى‏کند که چکیده آن این است: دنیاى مذموم امورى است که انسان را از اطاعت خدا و دوستى او و تحصیل آخرت باز مى‏دارد. و هر چه باعث رضاى خداى سبحان و قرب او شود دنیاى ممدوح و از آخرت محسوب مى‏شود. گرچه به حسب ظاهر از دنیا باشد. بنابراین کارهایى مثل تجارت، زراعت، و صنعت که مقصود از آنها معیشت عیال و زندگى است، اگر براى اطاعت امر خدا و صرف کردن آنها در مصارف خیریه و اعانت به محتاجان و غیر آن باشد، همه از آخرت‏اند گرچه مردم آن را از دنیا دانند. و ریاضات مبتدعه و اعمال ریائیّه، گرچه با تزهّد و انواع مشقت هم همراه باشد از دنیاى مذمومه به حساب مى‏آید. سپس خودشان مى‏فرمایند: آنچه مذموم است دنیاى خود انسان است، (امام خمینى(ره)، اربعین حدیث، ص 118 و 119.
در عوض آن اگر آخرت را مقصد زندگى قرار بدهد در حیات خود غنا و احساس بى نیازى خواهد کرد. در حدیث آمده است. سپس هر که صبح و شام کند و دنیا را بزرگترین همّ خود قرار دهد، خداوند فقر را بین دو چشمش قرار دهد. و هر کس که صبح و شام کند و آخرت بزرگترین همّ او باشد، خداوند غنى‏ را در قلب او قرار دهد، (نقل از اربعین حدیث امام(ره)، ص 126).
با مراجعه به خود قرآن این چنین مى توان گفت که: مواهب جهان مادى که هـمـه از نـعـمـتـهـاى خداست و حتما وجودش در نظام خلقت لازم بوده و هست اگر به عنوان وسـیـله اى براى رسیدن به سعادت و تکامل معنوى انسان مورد بهره بردارى قرارگیرد از هر نظر قـابـل تحسین است و اما اگر به عنوان یک هدف و نه وسیله مورد توجه قرار گیرد و از ارزشهاى معنوى و انسانى بریده شود که در این هنگام طبعا مایه غرور و غفلت و طغیان و سرکشى و ظلم و بیدادگرى خواهد بود در خور هرگونه نکوهش و مذمت است.
در تبیین معناى «دنیا» باید گفت دنیاى مذموم، توجه افراطی به خواسته های خود بشری و طبیعی انسان است. انسان دارای دوگونه خود بشری و خود فرابشری و یا به تعبیری خود انسانی و الهی است که اگر تمام همت خود را معطوف به خود بشری کند، اهل دنیا خواهد بود و به بحران هویت و خودفراموشی دچار می شود. بنابراین دنیا طلبی انسان به خودبینی  و خودخواهی منفی باز می گردد و در حقیقت دنیای مذموم همان خود طبیعی انسان است، البته در صورتی که مانع توجه به خود معنوی و الهی انسان گردد. روی این  اساس آسمان، زمین، درخت، کوه، صحرا و دریا هیچ کدام دنیا نیست. این‏ها از «آیات الاهى»اند و خداى سبحان از همه آن‏ها با تجلیل یاد کرده است. فصلت(41):11.
در قرآن مجید و روایات اهل‏بیت(ع) هرگز از آسمان و اختران به بدى یاد نشده، و از زمین، کوه‏ها، معادن دل زمین، دریا و موجودات دریایى بدگویى نشده است، این‏ها دنیا نیستند. «دنیا» که ضمیر و قلب، متوجه او است، مجموعه‏اى از «عناوین اعتبارى» است که انسان تبهکار را به خود سرگرم و مشغول کرده است. مجموعه خود خواهى‏ها است که دنیا را شکل داده است؛ و گرنه شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمى‏کنید؛ زیرا همه این‏ها «آیات الاهى»اند؛ موجوداتى که تسبیح‏گوى حق‏اند و مستقمیاً براى عبادت خداى سبحان و به طور غیر مستقیم براى نفع ما خلق شده‏اند.
«دنیا» یعنى مجموعه عناوین اعتبارى که انسان در نهان و نهاد خود بافته و مى‏سازد؛ همین من و مایى که برخى به آن مبتلایند: نظر من این است، دلم مى‏خواهد فلان کار را بکنم، دلم مى‏خواهد این طور بپوشم و... . البته مى‏توان از شر این‏ها نجات پیدا کرد، این کار شدنى و این راه رفتنى است و همه ما باید بکوشیم با «مراقبت مستمر» آن را طى کنیم.
با توجه به اینکه انسان مومن به خدای متعال که منشا تمام کمالات است ایمان دارد و به او توکل می کند بنابراین ریشه اعتماد به نفس در او در حقیقت به اعتماد به خدا باز می گردد و هرگز باعث عجب و خود بینی و مغرور شدن به خود, به صورت مستقل و جدای از خداوند, نخواهد شد.

در نتیجه میزان دلبستگی به دنیا، به مقدار عدم بهره مندی صحیح از نعمتهای الهی بستگی دارد و همچنین در سر دو راهی ها اگر عمل به دستورات الهی با منافع مادی در تضاد قرار گرفت، جهت هر کدام را که ترجیح دادیم، نشانه خوبی برای تشخیص میزان دلبستگی ما به دنیا و یا خدا و آخرت است.
ب- انسان در دامان مادر طبیعت و عالم ماده چشم به جهان می گشاید و از همان لحظه نخستین و آغازین زندگی، با طبیعت و محسوسات ارتباطی تنگاتنگ دارد. لذت های گوناگون مادی را بارها تجربه می کند و با آنها انس و الفت عمیق داشته و گاه این انس و الفت در او دلبستگی و وابستگی شدید ایجاد می کند به گونه ای که هر واقعیتی جز آن را انکار می کند و حقیقتی جز دنیا و محسوسات و مادیات در نزد آنها وجود ندارد. این نوع تفکر و اندیشه اصالت را به ماده و محسوسات می دهد و تمام هدف انسان را بهره مندی هر چه بیشتر از دنیا و مواهب آن می داند. توجه به مدهای جدید و تنوع در بهره مندی از زندگی و تجملات آن و صرف گوهر ارزنده عمر که سرمایه حیات ابدی انسان است در غوطه ور شدن در لذت های فناپذیر و ناپایدار دنیا ثمره چنین تفکر و عقیده ای است.
واقعیت این است که در یک نظر سطحی و کوتاه، لذت های دنیا نقد و در دسترس انسان است و لذت های آخرتی و معنوی و روحی نسیه و دور از دسترس است و انسان عاقل هرگز نقد را با نسیه سودا و معامله نمی کند. علم و تعقل و اندیشه از سنخ مجردات و عالمی ورای ماده و محسوسات است و ورود در این عالم و انس با تفکر و تعقل برای کسانی که در گرداب دنیا و محسوسات و تعلقات مادی غوطه ور شده اند و همه نیروی خود را در این راه صرف کرده اند کار دشوار و ناگواری است.
امیر مؤمنان علی(ع) در سخنی زیبا و کوتاه در این باره می فرماید «الناس ابناء الدنیا ولایلام الرجل علی حب امه؛ مردم فرزندان دنیایند و نباید کسی را به خاطر علاقه به مادرش سرزنش نمود»   (نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 303).

راه درمان این بیماری و حل این مشکل تصحیح باور و عقیده و اصلاح جهان بینی و بینش این گونه افراد است. بیان ارزش و اهمیت تفکر و تعقل و جایگاه محوری و اساسی آن و تأثیر عمیق آن در سعادت و شقاوت انسان می تواند این نوع اندیشه و تفکر را تا حد زیادی تغییر دهد.

انسان چون فطرتا به دنبال سود و منفعت است و همه فعالیت های او در زندگی برای رسیدن به سود و نفع بیشتر است اگر این آگاهی و توجه را پیدا کند که بالاترین سود و منفعت برای یک انسان رسیدن به قرب خداوند و کمال انسانی است که با ترقی و عروج روح ممکن می شود و عروج و تعالی روح نیز در سایه تفکر و اندیشه و تعقل که زمینه ساز ایمان است حاصل می گردد و ایمان و عمل صالح دو بال برای پرواز به عالم ملکوت است.
انسان طبعا لذت گرا است و اگر لذت ها را منحصر در همین لذت های مادی و محسوس بداند و انسی با لذت های معقول و معنوی مانند تفکر و اندیشه و تحقیق علمی و کشف حقایق نداشته باشد. تحقق لذتهایش را تنها در سایه امور مادی و چنگ زدن به آنها می بیند و کاری با تعقل و معقولات نخواهد داشت ولی اگر عمق لذت مادی علمی و عقلی و معنوی برای او تشریح شود و عمیقا با آنها آشنا گردد و با همه وجودش آنها را لمس کند بدون شک همه عمر و سرمایه خود را صرف دنیا و لذت های ناپایدار و سطحی آن نخواهد کرد بلکه از آنها به اندازه نیاز و برای اداره زندگی مادی و دنیوی خود استفاده خواهد کرد و اصالت و ارزش را به دنیا و امور دنیوی نخواهد داد.
استفاده از تجملات دنیا و زر و زیور آن در حد معقول و معتدل نه تنها مذموم و ناپسند نیست بلکه موردتأیید شرع و عقل است و آراستگی و زیبایی و برخورداری معقول از مواهب دنیا و لذت های آن از سفارش های دین مبین و شرع مقدس است این افراط و زیاده روی و اصالت دادن در بهره مندی از دنیا و لذت های آن و غفلت از مقصد نهایی و هدف عالی انسانی است که مذموم و نکوهیده است.
قرآن کریم بهترین راه تهذیب نفس را پرهیز از دنیای بازیچه معرفی می کند: «انما الحیات الدنیا لعب و لهو؛ زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است». (سوره محمد، آیه 36)

در حقیقت تا انسان تعلق خود را از دنیا نبریده ، سیر واقعی به سوی کمال برای او معنی پیدا نمی کند این چنین نیست که بتوان در عین تعلق به دنیا حرکتی در مسیر کمال داشت چرا که دنیا و آخرت نقطه مقابل همند. تعلق نفسانی به عالم و مظاهر آن با تعلق به آخرت جمع نمی شود. نزدیک شدن به هر یک دوری از دیگری را به دنبال خواهد داشت. (نهج البلاغه، حکمت 103)
پس اگر ما جماعتی را می بینیم که به آخرت گرایش کمتری دارند، علت عمده اش آن است که درگیر و مشغول امور دنیوی هستند، در مقابل چون اهل آخرت تعلق خود را از دنیا [به وسیله تهذیب] بریده اند به سهولت در مسیر کمال و قرب الهی گام بر می دارند. امیر مؤمنان علی علیه السلام که گردی از دنیا بر دامن پاکش ننشست، هر شب پس از نماز عشا و پیش از آن که نمازگزاران پراکنده شوند، با صدای رسا می فرمود: «تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم بالرحیل، و اقلوا العرجه علی الدنیا، و انقلبوا بصالح ما بحضرتکم من الزاد؛ آماده حرکت شوید، خدا شما را بیامرزد که بانگ کوچ را سر داده اند. وابستگی به زندگی دنیا را کم کنید، و با زاد و توشه نیکو به سوی آخرت باز گردید». (نهچ البلاغه، مرحوم دشتی، خطبه 204)
ت- ریشه اصلی دنیا گرایی اکثر مردم درخود ناشناسی است. مردم اکثرا خیال می کنند آنها همین تن خاکی اند و زندگی خود را محدود به زندگی طبیعی می دانند ونمی دانند که انسان روح است نه بدن. اگر انسان ها بدانند که آنها طبیعت دارند، ولی طبیعت نیستند، به این فکر می افتند که خود حقیقی خود را بشناسند و در جهت احیای آن بکوشند و از این طریق نیاز به دین و عمل برای آخرت در آنها آشکار می شود.
انسان علاوه بر هویت مادی دارای هویتی معنوی است که از طریق حرکت های عقلانی و ایمانی و عرفانی احیا و ساخته می شود. شکوفایی و سعادت او هم در گرو همین پرداختن و جلا دادن به هویت معنوی خود است. اگر انسان به این ادراک برسد آن وقت تمامی وقت و عمر خود را صرف دنیا نخواهد کرد و به زندگی جاودانه بعد از مرگ و آمادگی برای آن نیز خواهد پرداخت و به حیات طیبه خواهد رسید.
پ- متاسفانه در جوامع امروزی بحث تبلیغات و وسایل جمعی هم به این گرایش دامن می زنند و تبلیغ امکانات و لذت های مادی و دنیوی نیز درمادی گرایی انسان بی تاثیر نیست .
برای آگاهی بیشتر ر.ک: نهج البلاغه، خطبه متقین.

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: پنج شنبه 88/5/22::: ساعت 9:53 صبح

چگونه می توان عزت و محبوبیت داشته باشیم؟

دوست عزیز! محبوب و عزیز بودن در بین مردم نیاز طبیعی و فطری هر انسانی است. هر کس دوست دارد او را دوست بدارند و از منفور و مبغوض بودن گریزان است. انسان‌ها معمولاً دوست دارند محبوب دیگران باشند و این امری است طبیعی. مهم این است که برای محبوبیت, از راه‌های شرعی و موافق با اخلاق, استفاده کنیم.
یکی از مهم‌ترین راه‌های رسیدن به این مقصود این است که: عقل را چراغ راه خویش قرار دهیم. انسان‌ها همه رفتار و کردار خویش را با عقل سنجیده, در تاریکی‌ها و ظلمت‌ها برای تشخیص راه از چاه از نور عقل کمک می‌گیرند و از مهالک بسیاری نجات می‌یابند؛ لذا گفتار, رفتار, حرکات و سکنات انسان عاقل مورد توجه دیگران قرار گرفته , قلب‌های زیادی را به سوی خویش جذب می کند ؛ چرا که همه افراد به صورت فطری کمال طلبند و مجذوب انسان‌هائی می‌شوند که نواقص را از خود دور کرده و دارای کمالات و زیبائی‌ها هستند.
در زیارت امین الله که از بهترین و معتبرترین زیارات شیعه و از زبان حضرت سجاد –ع- است آمده است : واجعلنی ... محبوبه فی ارضک و سمائک ؛خدایا ! مرا در زمین و آسمانت، محبوب ودوست داشتنی قرار ده . از آیات قرآنی استفاده می شود که ثمره ایمان و عمل صالح محبوب شدن در دل ها ی مردم است : ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا ؛ کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند خداوند رحمان محبت آنا را در دل ها می افکند .

دلیل این امر این است که ایمان و عمل صالح جاذبه و کشش فوق العاده ای دارد ؛ اعتقاد به یگانگی خدا و دعوت پیامبران، باز تابش در روح و و فکر و گفتار و کردار انسان به صورت اخلاق عالیه انسانی ، تقوا و پاکی و درستی و امانت و شجاعت و ایثار و گذشت تجلی می کند و همچون نیروی مغناطیس جذب کننده و جلب کننده است . در واقع این آیه راه واقعی محبوب شدن را معرفی می کند و بیان می کند که محبوبیتی که از راه تظاهر و تبلیغات دروغین و ارائه چهره ای غیر واقعی و فریب دادن مردم به دست می آید ناپایدار و غیر اصیل و سطحی و غیر قابل اعتماد است . در واقع محبوبیت حقیقی از آن کسانی است که به دنبال محبوب شدن و مطرح شدن در میان خلق نمی باشند و تنها به دنبال بندگی خدا و کسب رضای او و انجام عمل صالح هستند .

 اینان محبوب بودن در نزد خداوند را وجهه همت خود قرار داده اند ولی نتیجه و ثمره چنین اعتقادات و اعمالی این است که خداوندی که مالک قلب ها و دل ها است محبت آنها را در دل ها می افکند و آنها در نزد مردم محبوب و مورد علاقه قرار می دهد . آن چه مهم و اساسی است محبوب بودن در نزد خداوند است و به دنبال آن محبوب بودن در نزد بندگان خاص او یعنی انبیا واولیا و سپس بندگان صالح و شایسته او.

اما محبوب بودن در نزد افراد غیر مذهبی اگر برای انسان حاصل گردد امر مطلوبی است زیرا انسان می تواند از این محبوبیت در راه هدایت و ارشاد آنها و دعوت آنها به دین و اسلام و معنویات استفاده کند و این خود توفیقی از طرف خداوند برای هدایت بندگانش می باشد ولی باید این محبوبیت را از راه عمل به دستورات دین و پایبندی عملی و الگو و اسوه بودن برای این افراد به دست آورد.
«تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی شیء قدیر؛ هر کس را بخواهى، عزت مى‏دهى و هر که را بخواهى خوار مى‏کنى. تمام خوبیها به دست توست تو بر هر چیزى قادرى.» (آل عمران/26)
بی شک اگر کسی چنین کند , خداوند در او جذابیتی قرار می دهد که دلهای مردم به سوی او کشیده شود ؛ چرا که خداوند صاحب قلبهاست و اوست که مقلب القلوب است .
حال به صورت فهرست‌وار به کارها و اخلاقی که محبویت انسان را در جامعه افزایش می‌دهد اشاره می‌کنیم:
1. مهمترین کار این است که انسان بکوشد تا خود را محبوب خدای تعالی قرار دهد در اثر این رشد و تعالی خداوند او را محبوب آفریدگانش می کند. هم از این رو فرمود: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛ به درستی کسانی که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام دهند خداوند آنها را محبوب قرار می دهد»(مریم، آیه 96).
2 و 3. امام صادق (ع) فرمودند: «سه چیز محبت را به دنبال می آورد: دین داری، فروتنی و دست و دل باز بودن»(میزان الحکمه، ح 3045).
4 و 5. از امام علی(ع) روایت شده است که فرمودند: «سه چیز موجب محبت است: اخلاق خوب، همراهی و رفاقت نیکو و فروتنی»(میزان الحکمه، ح 3046).
6. شخصی از رسول خدا(ص) پرسید: «چه چیز باعث محبوبیت بین مردم می شود؟ فرمودند: ازهد فیما عند الناس یحبک الناس؛ هیچ چشم داشتی به آنچه مردم دارند نداشته باش تا محبوب مردم شوی» (میزان الحکمه، ح 3047). مردم کسی را که چشم داشتی به دارایی آنها ندارد و خالصانه و صمیمانه دوستی می کند، دوست دارند.
7. یکی از تأثیرگذارترین عوامل محبت انگیزی در مردم ابراز محبت به آنهاست. در روایات آمده که اگر کسی را دوست دارید به او بگویید و یا هدیه بدهید. بنابراین آشکار کردن محبت که در زبان عربی «مودت» گفته می شد، در جلب دلها و مهر و محبت بسیار نافذ است.
امام علی(ع) در این باره فرموده‌اند: «بالتودد تکون المحبه؛ با آشکار کردن مهربانی، محبت شکل گرفته و پدید می آید» (میزان الحکمه، ح 3051).
بهترین روش رفتار با دیگران و جلب محبت را مى‏توان از کلام رسول ‏اکرم(ص) آموخت که فرمود: هیچ یک از شما مؤمن نیست مگر اینکه براى دیگری آن را بخواهد که براى خود مى‏خواهد» و یا در جاى دیگر فرمود: «دست خود را بر سر هر کس که مى‏خواهى بگذار و براى آن بخواه که براى خود مى‏خواهى» (بحارالانوار، ج 71، ص 234)
بنابراین اگر روشى را دوست دارید که مردم آنگونه با شما رفتار کنند، به همان روش با دیگران برخورد کنید. هر چه را براى دیگران پیشنهاد مى‏کنید همان بهترین روش است و شما نیز بر اساس آن با آنان رفتار کنید. زیرا انسان جز انتظار خوش رفتارى از مردم ندارد، کمترین اهانتى را از سوى آنان نمى‏پذیرد راضى نیست که کسى به او تهمت زند، و نمى‏پسندد که کسى از معایب او پیش دیگران سخن بگوید هر چند آن عیوب را واقعا داشته باشد.
در اینجا ما به بعضى از فنون اساسى در رفتار با دیگران اشاره مى‏کنیم:
1ـ اگر خواستید شخصى را نسبت به موضوعى متقاعد سازید سعى نکنید پیرامون آنچه شما مى‏خواهید با او به جر و بحث بپردازید بلکه اول از خواسته خود کوتاه بیایید و خواسته او را در نظر بگیرید آنگاه نظر خودتان را مطرح کنید.
2ـ در روابط اجتماعى با دیگران سعى کنید از انتقاد، سرزنش و گلایه خوددارى کنید.
3ـ سعى کنید نکات مثبت در رفتار و شخصیت دیگران را شناسایى کرده و آنها را به خاطر آن ویژگی ها و رفتارها، تحسین صادقانه داشته باشید نه آنکه روى نکات منفى وى انگشت گذاشته او را مذمت کنید.
4ـ سعى کنید شنونده خوبى براى دیگران باشید و دیگران را تشویق کنید درباره خود با شما حرف بزنند.
5ـ به دیگران احترام بگذارید و کارى کنید که احساس کنند مهم و با ارزش هستند و این کار را صمیمانه انجام دهید.
6ـ در برخورد با دیگران با چهره‏اى گشاده و لبخند سخن را آغاز کنید.
7ـ به جاى اینکه مستقیما به دیگران دستور دهید کارى براى شما انجام دهند، خواسته خویش را به شکل سؤال طرح کنید و به طور غیرمستقیم از آنها بخواهید خواسته‏تان را عملى کنند.
8ـ اگر دیگران کارى براى شما انجام دادند، آنها را به هر طریقى که ممکن است خوشحال کنید و از آنها تشکر و قدردانى کنید. ضمنا لازم است از حقوق دینى و اخلاقى ـ اجتماعى اى که دیگران بر انسان دارند شناخت بیشترى پیدا نمود تا در اداء آن حقوق تلاش کرد.
طبیعى است گاهى «دیگران» والدین یا برادران و خواهران فرد است گاهى، اقوام و فامیل‏اند، گاهى نیز همسایگان و گاهى اساتید و معلمان و یا سایر افراد و... مى‏باشند که هر گروه و صنفى ویژگیها و حقوق خاص خود را دارند که در این زمینه باید با مطالعه بیشتر شناخت خویش را تعمیق وگسترش دهید.
داشتن رفتاری صحیح با مردم، خصوصا با دوستان، یک هنر است که باید آن را یاد گرفت. هسته مرکزی این هنر داشتن رفتاری در حد وسط است که هم وقار و متانت خود را از دست ندهید و هم شادی آفرین و لذت بخش باشید.
برای رسیدن به این هدف باید در دو زمینه و دو سطح برنامه ریزی کنید. اول در سطح منش و شخصیت، دوم در سطح رفتار. در سطح منش و شخصیت.
لازم است خود را به صفاتی مزین کنید که از شما شخصیتی متین و باوقار و در عین حال خوش مشرب و دوست داشتنی و محبوب بسازد. صفاتی مانند تواضع، انسان دوستی، صداقت و یک رنگی، فداکاری، گذشت، مهربانی، جوانمردی، ایثار و سایر خلق و خوی های انسانی اگر در فردی جمع شود، به او چنان محبوبیتی می دهد که همه افراد او را دوست می دارند و از بودن در کنارش لذت می برند. در روایتی امام صادق علیه السلام‌ فرمود: شیعیان ما مانند عسل شیرینند و اگر مردم آنها را بشناسند از شدت علاقه و محبت به آنها، نزدیک است که مانند عسل ایشان را بخورند.
بنابراین اگر می بینیم عده ای در میان مردم محبوبیت پیدا می کنند و افراد علاقه دارند با آنها همنشین شوند، به این خاطر است که دارای ویژگی های شخصیتی بارزی هستند که دیگران را به طرف خود جذب می کنند.
در روایت دیگری آمده است: کسی که بر اثر ایمان و انسانیت محبوب خدا می شود، خداوند محبت او را مانند اکسیری در آب می ریزد تا هر که از آن آب می آشامد. محبت او را در قلب خود جای می دهد. پس یکی دیگر از اسباب دوست داشتنی شدن، داشتن ایمان است. چنانچه در روایت دیگری امام صادق(ع) فرمود: اگر دیدی محبت و علاقه ات به برادر مؤمنت کاهش یافته، بدان که یکی از شما دو نفر گناهی مرتکب شده و همین باعث کم شدن محبوبیت او شده است.
در روایات زیادی آمده است که محبت خود را تنها در دلتان نگه ندارید، بلکه آن را اظهار کنید. همچنین در روایات از رفتارهایی که سبب تنفر و سوء ظن می شود نهی شده است.
توجه به چند نکته دیگر به عنوان موارد فرعی ولی مؤثر در جلب توجه و عزیز گردیدن نزد دیگران مفید می‌باشد:
? - ظاهری آراسته داشته باشید.
تمیز و مرتب باشید، هماهنگی و پاکیزگی شما، ناخودآگاه شما را جذاب می‌کند. بعضی از افراد براساس تصوری اشتباه برای جذاب شدن به زحمت زیادی می‌افتند و خود را به شکل‌های عجیب و غریبی درست می‌کنند. مهمترین مسئله این است که مرتب و هماهنگ و در عین حال ساده باشید. نامرتب بودن حتی حرفهای قشنگ‌، مثبت و تأثیرگذار شما را ضایع می‌کند. فرزندی که همیشه پدر و مادر خود را آراسته و با ظاهری مرتب می‌بیند، ظاهر آراسته فرد ناآشنا او را نمی‌فریبد. چون ممکن است جذب ظاهر آراسته کسی شوند که تأثیر منفی او از اثرات مثبتش به مراتب بیشتر باشد.
? - بیشتر سکوت کنید:
غالباً افراد به اشتباه برای این که جذاب‌تر شوند، بیشتر شلوغ می‌کنند و به خطا می‌روند. سکوت‌، یک تأثیر ذهنی و روانی بسیار قوی می‌گذارد. در سکوت‌، فرد پیرامون خود خلاء ایجاد می‌کند و هر خلایی‌، جذب را سبب می‌شود. آنها که بیشتر صحبت می‌کنند و کمتر می‌شنوند از جذابیت خود می‌کاهند، حال آن که سکوت و گوش دادن بیشتر به واقع شما را عاقل‌تر و قابل اطمینان‌تر معرفی می‌کند و این زمینه‌ای مساعد برای صمیمیت بیشتر است‌. سکوتی سرشار از اعتماد به نفس سرچشمه صمیمیت است‌.
? - نرم و ملایم سخن بگویید:
هنگامی که نرم و ملایم صحبت می‌کنید افراد را جذب خود می‌کنید و به راحتی می‌توانید بر روی آنها تأثیر بگذارید. آدم‌های خشن و داد و بیدادی افراد مناسبی برای اطمینان کردن‌، نیستند.
? - فرد محترمی باشید:
بی‌احترامی به خود، به دیگران و بی‌احترامی و بی ادبی در کلام و رفتار همگی از جذابیت شما می‌کاهد. شما باید هم در ظاهر آراسته باشید و هم در باطن وارسته‌. افراد مؤدب و متین و محترم بی تردید جذابند و این جذابیت از درون موج می‌زند.
محترم و مؤدب و باشخصیت باشید، خواهید دید خود به خود جذاب می‌شوید.
? - زیاد شوخی نکنید اما بسیار تبسم کنید:
شوخی فراوان از انرژی ذهنی و جذابیت شما می‌کاهد چرا که شوخی فراوان به تدریج مرزهای لازم بین افراد را از بین می‌برد متبسم باشید که تبسم به چهره شما جذابیتی عمیق و ژرف می‌بخشد. در تبسم‌، سنگینی و متانت و جذابیت است‌.
? - قاطعیت یعنی جذابیت‌:
کسانی که شخصیت قاطعی دارند و هدفها و ارزش‌های معینی دارند، بی‌استثنأ می‌توانند افراد جذابی باشند. زیرا شخصیت‌هایی جذاب و تأثیرگذارند که بسیار مصمم هستند و اعتماد به نفس دارند. به دنبال اهداف مشخصی بودن و به آنها رسیدن اعتماد به نفس زیادی به ارمغان می‌آورد و جذابیت از وجود چنین شخصی موج می‌زند.
بر حسب بعضی نقل ها، خواندن این دعا «اللهم حسّن خلقی وخلقی» که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده مفید است.
بر اساس آنچه در روایتی آمده است زیاد خواندن سوره نجم موجب می شود فرد نزد مردم محبوب واقع شود. (ثواب الاعمال 116).
خواندن نماز شب نیز سبب محبوبیت در بین مردم می شود. ومن اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محموداً (سوراسراء آیه79) پاسی از شب را برخیز وقرآن ونماز بخوان,تا پروردگارت تو را به مقام در خور ستایش بر انگیزد.
مطالعه کتاب‌های زیر به شما کمک بیشتری خواهد کرد.
جلد 23 مجموعه آثار شهید مطهری, بخش انسان کامل
جهاد با نفس شیخ حر عاملی.
چهل حدیث حضرت امام (ره) حدیث اول.
آئین دوست‏یابى، دیل‏کارنگى.
دوستى و دوستان، سیدهادى مدرسى، ترجمه حمیدرضا شیخى، حمیدرضا آژیر، انتشارات آستان قدس رضوى.
اخلاق معاشرت، على قاسمى.
اخلاق اسلامی، محمدی گیلانی.
دوستى در قرآن، محمدى رى شهرى.
خوب‏گویى، قاسم سبحانى، قم: جمال: 1379

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: شنبه 88/5/10::: ساعت 12:22 عصر

 غرور چیست؟ آیا غرور صفت خوبی است یا بد؟! غرور در انسان چگونه باید باشد؟ احادیث معصومین(ع) را هم با توضیح بفرمایید؟

غرور به دو صورت منفی و مثبت وجود دارد که غرور منفی از صفات رذیله و غرور مثبت (عزت نفس ) از صفات حمیده است . ابتدا به بحث غرور منفی می پردازیم .
غرور به معنی فریفتگی به داشته ها و جذابیت های غیر حقیقی و علائق دنیوی است که باعث می شود انسان از یاد خدا غافل شود و معنویت و سرمایه های حقیقی سعادت خود را فراموش نماید و در نتیجه آن به انواع بیماری اخلاقی و روانی مانند عجب, تکبر, خودخواهی و مانند آن مبتلا گردد .
این واژه به طور وسیعى در کلمات عرب مخصوصا در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى به کار رفته و در گفتگوهاى روزمره فارسى زبانان نیز کم و بیش در همان معانى اصلى یا لوازم آن به کار مى‏رود.
«راغب‏» در کتاب «مفردات‏» واژه «غرور» (به فتح غین که معنى وصفى دارد) را به معنى هر چیزى که انسان را مى‏فریبد و در غفلت فرومى‏برد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر مى‏کند.
در «صحاح اللغة‏»«غرور» به معنى امورى که انسان را غافل مى‏سازد و مى‏فریبد (خواه مال و ثروت باشد یا جاه و مقام یا علم و دانش و غیر آن) تفسیر شده است.
بعضى از ارباب لغت - به گفته «طریحى‏» در «مجمع البحرین‏» گفته‏اند: «غرور فریفتگی به چیزى است که ظاهری جالب, و دوست داشتنى دارد, ولى باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است‏».
در کتاب «التحقیق فى کلمات قرآن الکریم‏» بعد از نقل کلمات ارباب لغت چنین آمده است: «ریشه اصلى این واژه به معنى حصول غفلت ‏به سبب تاثیر چیز دیگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و... مى‏باشد».
در «المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء» که از بهترین کتب اخلاق محسوب مى‏شود چنین مى‏خوانیم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى که موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم خوبى است(و نقطه ضعفى ندارد) خواه از نظر مادى یا معنوى باشد و این اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگیرد آدم مغرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى مى‏دانند در حالى که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم مغرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است‏».
V}(محجه البیضاء, جلد6، صفحه‏293){V
در تفسیر نمونه در معنى این واژه چنین آمده است: «غرور» بر وزن(جسور) صیغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فریبنده است و شیطان را از این رو «غرور» مى‏گویند که انسان را با وسوسه‏هاى خود فریب مى‏دهد و غافل مى‏سازد و در حقیقت‏بیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه‏گر و هر موجودى که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع «غرور» داخل است.
امام علی (علیه السلام ) در نکوهش فریفتگی و غفلت می فرمایند : طوبی لمن لم تقتله قاتلات الغرور خوشا به حال کسی که فریبهای کشنده او را نکشته باشد . و نیز می فرمایند سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور مستی غفلت و فریب , دیرتر از مستی مسکرات زایل می شود . حضرت در حدیثی دیگر می فرمایند : در غفلت و فریب خوردگی آدمی همین بس که به هر آنچه نفس در نظرش بیاراید اعتماد کند .
خداوند سبحان در باره ی مغرور شدن به خدا و طمع بیهوده بستن به او می فرماید : یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم الذی خلقک فسواک فعدلک فی ای صورة ما شاء رکبک ای انسان چه چیز تو را به پروردگار کریمت مغرور ( و دلیر ) کرده است . آن که تو را آفرید و اعضایت تمام گردانید و اعتدالت بخشید . و به هر صورتی که خواست تو را ترکیب داد . امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : پافشاری کردن بنده در معصیت و آرزوی آمرزش داشتن از خدا , مغرور شدن به خداست . در روایتی دیگر امام در خصوص فریب دنیا را خوردن می فرمایند : از فریب دنیا بپرهیزید ؛ زیرا دنیا هر خوبی و نعمتی که فریبکارانه به انسان دهد , همواره پس می گیرد و کسی را که به دنیا دل بندد و در آن جا خوش کند , کوچ دهد . و نیز در نهی از فریب نفس را خوردن می فرمایند : هر که فریب نفس خود را بخورد نفسش او را به دست هلاکتها سپارد .
خداوند منان در باره ی چیزهایی که نباید فریفته ی آن شد می فرماید : لا یغرنک تقلب الذین کفرو فی البلاد متاع قلیل ثم ماواهم جهنم و بئس المهاد (آل عمران /196 , 197 ) جولان کافران در شهرها تو را نفریبد . این برخورداری اندک است . پس از آن جایگاهشان جهنم است و جهنم بد آرامگاهی است . پیامبر خدا ( صلی الله علیه و اله ) میفرمایند : گناه کردن مردم تو را از گناهت غافل نکند و نعمتهای مردم تو را از نعمتهایی که خداوند ارزانیت داشته است دچار غفلت نسازد و مردم را از رحمت خدای عز و جل که تو خود بدان امید بسته ای , نومید مگردان .
شایسته است انسان واقع بین باشد و درباره خویش به انصاف قضاوت کند؛ یعنى، نه شایسته است که انسان خود را کمتر از آنچه هست بداند و نه زیبنده است که خود را بیش از آنچه هست، تلقى کند. هر دو آفت بوده و براى سرنوشت انسان مضر خواهد بود. به خصوص توجه داشته باشید که غرور، انسان را از اهداف عالى باز مى‏دارد. علت آن روشن است؛ چون انسان مغرور، به خودش اجازه مشورت و استفاده از نظرات و دیدگاه‏هاى دوستان، اساتید و بزرگ‏ترها را نمى‏دهد و همین امر کافى است که او را از بسیارى از ارزش‏ها عقب بیندازد. انسان مغرور، پیوسته نظر خود را بر دیگران ترجیح داده و استبداد رأى پیدا مى‏کند و در نتیجه از واقع‏بینى و حقیقت‏یابى به دور خواهد ماند. نکته دیگر این که مردم از افراد مغرور، متنفر و بیزارند؛ هم چنان که خود شما نیز از افراد مغرور خوشتان نمى‏آید.
غرور بمعنای مثبت ( عزت نفس )
عزت نفس از دیدگاه اخلاق و روایات اسلامی بدین معنا است که انسان آنقدر خودش را عزیز و بزرگ انگارد که حاضر نشود تن به پستی گناه و افعال و رفتار مغایر با شان انسان و ایمان بدهد. عزت نفس، یعنی , آن که آدمی شرافت و ارزش خود را بشناسد تا در برابر حوادث و در شرایط مختلف خود را حفظ کند. اگر دیوانه ای الماسی گران قدر در دست داشته باشد آن را به مفت از دست خواهد داد ولی شخص خردمند آن را حفظ خواهد کرد و جز به بهای واقعی , آن را نخواهد فروخت . آدمی اگر قدر خود را بداند آن را ارزان نخواهد فروخت .

حال باید خود را شناخت . آدم خلیفه خدا بر زمین و مورد تکریم خداوند و... در حرکت به سوی کمال نامتناهی , »و ان الی ربک الرجعی «. چنین موجودی را نسزد که سر بر آستان مخلوقی فرود آورد و دست نیاز نزد این و آن دراز کند و یا خود را به ذلت معصیت و هوای نفس گرفتار سازد. آری راه تحصیل عزت شناخت ارزش وجودی انسان و کمال او و مسیری است که باید طی نماید.
مهمترین عامل ایجاد این احساس خود شناسی و درک موقعیت ممتاز انسان و خود در هستی و همچنین درک استعداد بی نظیر انسان در قرب به خدا و خلافت او در زمین و همچنین قرب عملی به خدای متعال با عبادت و اطاعت است.
انسان های عالم و مومن و متقی معمولا بسیار بزرگوار و با شخصیت هستند و افراد جاهل، گناه کار و خطا پیشه دارای شخصیتی متزلزل و حقیر می باشند.
شاید مهمترین اثری که گناه بر شخصیت انسان می گذارد، احساس حقارت و ذلت است. زیرا گناه ریشه در حب دنیا دارد و دنیا با همه عظمت اش در پیشگاه خداوند و عوالم دیگر هستی کوچک و حقیر است و باعث حقارت اهل دنیا می شود.
همنشینی با گناه کاران و انسان های حقیر و پست در این زمینه موثر است و در مقابل همنشینی با عالمان و بزرگان دینی و شخصیت های بزرگ علمی و دینی احساس کرامت و بزرگی را در انسان تقویت می نماید.
کسی که بر این اعتقاد است که باید به مقام عالی انسانی برسد هرگز به خود اجازه ی گناه نمی دهد. کسی که خود را بزرگوار می انگارد هرگز به کارهای پست تن در نمی دهد. پستی و رفتار ناهنجار معمولا از کسانی صادر می شود که برای خود ارزشی قایل نیستند. علی (ع) در روایت فرموده است: من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه. کسی که خودش را بزرگ می انگارد, خویش را با گناه خوار و خفیف نمی سازد. غررالحکم, حدیث 8730
على علیه السلام به فرزندش امام مجتبى سلام الله علیه فرمود: نفس خویش را عزیزبشمار و به هیچ پستى و دنائتى تن مده گرچه عمل پست، تو را به تمنیاتت‏ برساند،زیرا هیچ چیز با شرافت نفس برابرى نمى ‏کند و (به جاى عزت از دست داده) عوضى‏همانند آن نصیبت نخواهد شد، و بنده دیگران نباش که خداوند تو را آزاد آفریده‏است. و نیز فرمود: کسى که فرومایه و دنى النفس است از کارهاى پست جدایى ندارد. امام على (ع): «النفس الدنیه لاتنفک عن الدنائات‏».
عزت نفس یعنی عزت و بزرگی و عظمت نفس خود را حفظ کردن و تن ندادن به ذلت و اموری که شأن انسان را به پایین می آورد.
به طور خلاصه علم و عمل به شخصیت انسان بزرگی و عزت می دهد و در مقابل نادانی و گناه باعث حقارت نفس آدمی می شود. انسان های بزرگ به خصوص معصومین(ع) از بالاترین درجه عزت نفس برخوردار بوده اند و هر کسی به مقدار عظمت و بزرگی شخصیت اش عزت نفس دارد و تن به هر کار پستی نمی دهد.
شهید مطهری ( ره ) در کتاب انسان کامل در بحث عزت نفس می فرمایند : گاهی در مکتب تصوف ... برای اینکه نفس را رام و ذلیل کرده ... مثلا شخصی در جایی می تواند از حیثیت خودش دفاع کند , ولی دفاع نمی کند , چیزی که ما اسمش را عزت مومن می گذاریم , در بعضی از مکتبهای تصوف معنا ندارد ....ابراهیم ادهم از مشایخ تصوف است می گوید : من در عمرم هیچ وقت به اندازه ی سه موضع خوشحال نشدم : یکی آنکه وقتی مریض بودم و در مسجدی افتاده بودم و نمی توانستم بلند شوم , خادم مسجد آمد و گداها و فقیرها را که خوابیده بودند , بلند کرد . به من هم که رسید با عتاب گفت : بلند شو و چند لگد با پایش به من زد , و من هم نمی توانستم بلند شوم . همه رفتند و من تنها بودم . بعد خادم پایم را گرفت و مرا مثل یک لاشه از مسجد بیرون انداخت . خیلی خوشحال شدم , چون دیدم این نفس در اینجا دارد حسابی کوبیده و ذلیل و خوار می شود و.... شهید مطهری بعد از اشاره به مورد دوم و سوم بیان می دارند که اسلام به هیچ وجه اجازه ی خواری و ذلت را نمی دهد ایشان در ادامه میفرمایند اسلام می گوید نفس مومن عزیز و محترم است ؛ مومن باید از شرافت خود دفاع کند و نیز در ادامه می فرمایند :

در اسلام با همه ی اینها که نهی النفس عن الهوی هست , ان النفس لامارة باسوء هست , قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها هست , موتوا قبل ان تموتوا هست , در عین حال روی عزت نفس هم تکیه شده است . قرآن می فرماید : و لله العزة و لرسوله و للمومنین ( منافقون / 8 ) نمی گوید عزت نفس , خود پرستی است . پیغمبر فرمود : اطلبوا الحوائج بعزة الانفس . بشر به بشر حاجت پیدا می کند . فرمود : اگر حاجتی دارید هیچوقت پیش کسی با ذلت حاجت نخواهید , با عزت نفس بخواهید ؛ یعنی عزت خودتان را لکه دار نکنید ...اگر حاجتی پیش کسی داری , با عزت نفس حاجت خود را از او بخواه و بگیر .
کتابهای زیر جهت مطالعه معرفی می گردد .
1- اخلاق اسلامی - محمد علی سعادت
2- اخلاق در قرآن (3 جلد ) - مصباح یزدی
3- خودسازی برای خود شناسی - مصباح یزدی
4- انسان کامل - مرتضی مطهری
پیروز باشید .


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: پنج شنبه 88/4/25::: ساعت 12:19 عصر

قناعت در لغت ‏به معنای بسنده کردن به مقدار کم، از کالای مورد نیاز، و رضایت‏ به چیزی است که نصیب شخص می‏شود. (طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج 4، ص‏384) در احادیث گاهی کلمه قناعت‏ به معنای مطلق رضایت ‏به کار رفته است. امام علی علیه السلام در نامه‏ای به عثمان بن حنیف می‏فرماید: «آیا قناعت کنم و راضی باشم که بگویند او امیرالمؤمنین است و با آنها در سختی‌های روزگار مشارکت نداشته باشم؟» (نهج البلاغه، نامه 45 .)
در علم اخلاق قناعت در مقابل حرص استعمال می‏شود. صفت قناعت موجب می‏شود که شخص به مقدار نیاز و ضرورت بسنده کند و زاید بر آن را نطلبد. (ر. ک: جامع السعادات، ص 101- 100 .)
بنابراین می توان گفت: قانع کسى است که به اندک بسنده مى کند و ناخشنود نمى شود و روى ترش نمى کند و به سهم خویش راضی است . قانع یعنى کسى که بسنده مى‌کند به آنچه که از دنیا به وى برسد اگر چه کم باشد. بر اندک سپاسگزار است.
در تفاوت قناعت و بخل گفتنی است: قناعت بیشتر در اخلاق فردی مطرح است و مربوط به استفاده بهینه از امکانات زندگی و اجتناب از زیاده روی در هزینه ها و مصارف و رضایت به نعمت های الهی است، اگر چه اندک باشد، در حالی که بخل مربوط به اخلاق اجتماعی است، آنگاه که انسان باید به یاری دیگران بشتابد و از امکانات مالی و اعتباری خویش در جهت دستگیری و یاری برادران مومن خویش مصرف نماید، بخل بورزد و هزینه نکند. قناعت نمود مناعت طبع و بزرگواری و زهد و تحمل آدمی است ، در حالی که بخل صفت رزیله و ناشی از حقارت نفس و نمود خودخواهی انسان است.
انسان ثروتی نیاندوزد مگر به قناعت. مسرفین معمولا انسان های فقیر و دست تنگ هستند، زیرا آنقدر بریز و بپاش و ولخرجی دارند که نمی توانند ذخیره و اندوخته ای برای خود داشته باشند. و نیز تنها انسان های قانع می توانند سخاوتمند باشند، زیرا سخاوت و بخشش نیاز به زیرساخت اقتصادی و ثروتی دارد که مسرفین از آن بی بهره اند.
در این عرصه آدمیان به چهار دسته اند: 1- خود می خورند و به دیگران نیز می دهند، ایشان اهل انفاق اند. 2- خود نمی خورند و به دیگران می دهند، ایشان ایثارگرانند. 3 -خود می خورند، ولی به دیگران نمی دهند. ایشان خسیس و بخیل اند. 4- خود نمی خورند و به دیگران نیز نمی دهند، ایشان پست و لئیم اند.
می شود که انسان نه خود از مال خویش بهره ببرد و نه به دیگران بدهد، ولی این در نهایت پستی و لئامت و بدتر از بخل است، زیرا انسان بخیل تنها به دیگران نمی دهد و خود از مال خویش بهره دارد. بهترین حالت این است که انسان با رعایت قناعت هم خویش از مال خویش بهره لازم داشته باشد و هم زیادی آن را انفاق وایثار کند و دیگران را نیز در بهره مندی خویش شریک نماید و با دردمندان و نیازمندان جامعه همدردی داشته باشد.
قناعت معنایى نزدیک به زهد دارد. به عبارت دیگر نمود عملى زهد است. زاهد با دل نبستن به دنیا زندگى و مخارج خود را براساس قناعت پى ریزى مى کند.
عقل عامل مهمی در گزینش قناعت است. حضرت علی علیه السلام می‏فرماید: «من عقل قنع آنکه خردورزی کند، قناعت پیشه می‏کند.» (آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج 5، ص 150 .) عقل قناعت را به علت آثار ارزشمند آن، از جمله: بی‏نیازی انسان از غیر خود و قدرت یافتن آدمی برای تحمل کمبودها و صبر بر آنها، بر می‏گزیند و آن را به سود شخص می‏داند. گرچه انسان در ظاهر با قناعت، از امکانات ظاهری استفاده کمتری می‏کند، ولی به جهت عاقبت قناعت، این عمل مورد پذیرش عقل است . هر اندازه سطح دانش شخص نسبت‏به جهان و نفس خود بیشتر می‏شود و با عمق بیشتری به مسائل انسانی توجه می‏کند، در پذیرش صفات پسندیده انسانی، از جمله صفت قناعت، آمادگی بیشتری پیدا می‏کند.
با آنچه گفته آمد روشن مى‌گردد که قناعت جلوه اى از حالت و ملکه زهداست که در رفتار و سطح معیشت زندگى انسان پدید مى آید و در واقع زندگى زاهدانه همان زندگى با قناعت ساده و به دوراز آزمندى رفاه زدگى تجملگرایى و تنوع طلبى است.
امیر المؤمنین علیه السّلام نیز قناعت را به زندگى ساده و کم زرق و برق و سبک تفسیر کرده است :اقنعوا بالقلیل من دنیا کم لسلامه دینکم فان المومن البلغه الیسیره من الدنیا تقنعه (غرر الحکم : 2549 .) به اندک دنیا بسنده کنید تا دینتان سالم بماند زیرا مومن به اندکى که کایتش کند قناعت دارد.

به طور کلی باید توجه داشت که قناعت بخل ورزیدن و یا مصرف نکردن نیست، قناعت آن است که انسان از امکانات خویش به صورت صحیح و با بهره وری مناسب و رعایت الگوی مصرف توصیه شده در جامعه و مطابق دستورات اسلام استفاده کند و در این امور از زیاده روی و ریخت و پاش اجتناب ورزد.

ر. ک : 1- اسلام و مقتضیات زمان ، استاد مطهری
2-
اخلاق در قرآن ، آیه الله مکارم شیرازی ، ج2، حرص و قناعت

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: پنج شنبه 88/4/11::: ساعت 8:36 صبح

مدتی است سعی می کنم از گناهان دوری کنم به خصوص غیبت ولی مادرم وخواهرانم اهل غیبت هستند، هر چه آنها را از این کار باز می دارم، فایده ای ندارد. لطفا کمکم کنید که چه کار کنم هم احترام آنها را حفظ کنم، هم به خاطر شنیدن غیبت آنها من مجازات نشوم چون بعضی مواقع داریم از خودمون حرف می زنیم یکدفعه غیبت دیگری را می کنند و من مجبور به شنیدن آن هستم ؟

در رابطه با مشکلاتی که بیان کردید در مرحله اول لازم است این نکته را متذکر شویم که بخشی از مشکلاتی که شما در رابطه با شرکت در مجالس دوستان و یا آشنایان بیان داشتید اختصاص به شما نداشته و غالب افراد در این موضوع دچار مشکل هستند اما نکته مفید و قابل ستایش وجود روحیه‌ای است که در شما وجود دارد تا نسبت به حل این مشکل به دنبال راه چاره‌ای باشید که همین سؤال شما نشانه مثبتی است که قابل ستایش است و لازم است این روحیه تقویت گردد از سوی دیگر متاسفانه غالب مجالسی که امروزه در سطح دوست و آشنا و اقوام برگزار می‌گردد با این‌گونه آفات مواجه می‌باشد. اما با این وجود برای جمع بین این دو موضوع (شرکت به نحو مشروط در مجالس و رعایت صله ارحام و احترام پدر و مادر و شرایط دیگر حضور در مجالس) مطالبی را تقدیم می‌کنیم:
انسان موجودی است اجتماعی و ناگزیر از معاشرت؛ و معاشرت اسلامی، اصولی دارد که باید در عین حال که ارتباطات اجتماعی را برقرار نمود مواردی را نیز در نظر داشته باشد.
اسلام به عنوان دینی جامع و کامل ما را به هر دو بعد فردی و اجتماعی سوق داده و تشویق نموده است. از یک سو ما را به عنوان یک فرد موظف به انجام برخی وظایف دانسته و نیز از بعد اجتماعی نیز موظف به وظایفی دانسته است.
انسان که خواه و ناخواه در اجتماع زندگی می‌کند، از معاشرت با مردم گزیری ندارد و بی تردید، معاشرت برای این است که انسان، وضع اجتماعی خود را حفظ نماید و روز به روز بر ترقی و پیش رفت مادی و معنوی خود بیفزاید و مشکلات زندگی را بهتر و آسان تر حل کند.
بنابراین، باید به شکلی در مجالس و محافل شرکت نمود که از یک سو وظیفه اجتماعی و یا فامیلی خود را انجام داده باشیم و از سوی دیگر موجب سخط و ناخشنودی الهی نیز نگردد. زیرا اگر مردم در برخورد با کسی، سنگینی یا تلخی درک کنند، در دل هاشان نفرت و یا دل تنگی ایجاد خواهد شد و بالاخره روزی فرا خواهد رسید که همه از او گریزان می شوند و چنین کسی، منفور و مبغوض اجتماع و یا اقوام و خویشان خود خواهد شد.
این است که دین مقدس اسلام، معاشرت نیکو را به پیروان خود توصیه فرموده و درباره آن، بهترین آداب و دستورها را بیان کرده است تا هم به وظیفه فردی و هم وظیفه اجتماعی خود عمل کرده باشیم.
طبیعی است که اسلام در عین حال که همنشینی و مصاحبت با دیگران را در زندگی اجتماعی لازم دانسته است اما این بدان معنا نیست که این همنشینی را با هر کس و به هر شکلی جایز دانسته باشد.
لذا به صورت موردی به برخی نکات اشاره می‌کنیم امیدواریم توجه به آن برای شما مفید واقع گردد:
1ـ ترس از احتمال وجود غیبت در مجالس نباید منجر به ترک هرگونه صله ارحام و ارتباط لازم فامیلی گردد.
2ـ در انتخاب مجالس، دقت لازم را داشته باشید و در مجالسی که یقین دارید که به معصیت می‌انجامد شرکت نکنید. (یعنی فرق بگذارید بین احتمال و یقین و در صورتی که یقین به وجود معصیت پیدا کردید از حضور فیزیکی در آن مجلس اجتناب ورزیده اما به اشکال دیگر مثل برقراری تماس تلفنی خلع را جبران کرده و به وظیفه صله ارحام خود عمل کنید.)
3 ـ در صورتی که ناخواسته در مجلس معصیت حاضر شدید در مرحله اول سعی کنید با طرح موضوعات انحرافی و کشاندن مباحث به فضاهای دیگر و یا امر به معروف و نهی از منکر در تغییر فضای مجلس تاثیر گذار باشید و در غیر این صورت می‌توانید با بهانه‌های مختلف مجلس را ترک کنید.
5 ـ در صورتی که هیچ یک از موارد فوق ممکن نگردید شما به مباحث گوش فرا ندهید و در بحث معصیت آمیز آنها شرکت نکنید تا صدق عنوان استماع به حرام محقق نگردد؛ چرا که فرق است بین گوش فرا دادن و به گوش خوردن حرام که اولی حرام و دومی بلا اشکال است؛ مانند این که شما در جلسه‌ای نشسته‌اید و بغل دستی شما با کس دیگری مشغول به غیبت شخص دیگری هستند در این صورت شما می‌توانید به کاری دیگر و یا حرف زدن با شخصی دیگر پرداخته و از گوش فرا دادن به غیبت پرهیز کنید. و شنیدن غیبت و سایر حرف‏هاى ناروا اگر عمدى نباشد و اتفاقاً به گوش انسان برسد، حرام نیست و لازم نیست از کسی که غیبت شده رضایت بگیرید ولی وظیفه ما در قبال غیبت کننده، امر به معروف و نهى از منکر است. البته این کار داراى مراتب و شرایطى است که آمر و ناهى حتماً باید نسبت به آن امور اطلاع کافى داشته باشد.
6 ـ نیز باید توجه شود اولین وظیفه انسان در مجلس غیبت; نهی از غیبت کردن است زیرا غیبت از منکرات است و نهی از منکر واجب است و در مرتبه بعدی واجب است رد غیبت نماید; یعنی به نحوی از غیبت شونده دفاع نموده, مورد غیبت را توجیه نماید که از ریختن آبروی مؤمن جلوگیری شود.
7 ـ در صورتی که شخصی که مورد غیبت واقع شده را نشناسید شنیدن برای شما اشکال ندارد و اما از آن جهت که جلسه گناه محسوب است در صورت امکان از آن خارج شوید. همین مقدار که به آنها می فهمانید که به خاطر غیبت کردن آنها را ترک می‌کنید, می‌تواند بهترین نوع برخورد با غیبت کننده باشد. و إن شاء الله تأثیر خواهد داشت.
برای مطالعه بیشتر به کتب اخلاقی ذیل مراجعه شود:
چهل حدیث امام خمینی , ص 315
نقطه های آغاز در اخلاق اسلامی , ص 157

 


 
<      1   2   3   4   5      >
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید